تأثیر ادگار آلن پو

… کارآگاه او بهترین کارآگاه در داستان ها است.

آرتور کانن دویل، 11 اکتبر 1894، شهر نیویورک


دویل در حالی که در مطب پزشکش منتظر بیمارانی بود که به ندرت برای مشاوره به او مراجعه می‌کردند، به نوشتن روی آورد.

ادگار آلن پو داستان کارآگاهی را با انتشار «قتل‌ها در خیابان مورگ (RUEM)» در سال ۱۸۴۱ «اختراع» کرده بود . در آن زمان کلمه «کارآگاه» حتی وجود نداشت.

اولین استفاده از آن در سال ۱۸۴۳ بود. در چهل سال بین پو و کانن دویل، داستان‌های پلیسی زیادی وجود داشت، اما آنها به شدت بر شانس، حدس و گمان و اعترافات در بستر مرگ متکی بودند. این داستان‌ها «پلی بین پو و داستان واقعی کارآگاهی که توسط کانن دویل خلق شده بود، ایجاد کردند». سپس دویل، که مشخصاً آثار پو را خوانده بود، داستان کارآگاهی را در سال ۱۸۸۷ «بازآفرینی» کرد.

در واقع، در ابتدا تکیه بسیار زیادی بر پو وجود داشت. در همان اولین «داستان هولمز»، اتود در قرمز لاکی، دویل مفهوم یک کارآگاه ذهنی را با یک دستیار صدا به عاریت می‌گیرد. بنابراین این ادعا مطرح شد که شرلوک هولمز «از سی. آگوست دوپینِ پو الگوبرداری شده است که همتای واتسون او یک راوی بی‌نام است.

تأثیرات دیگری نیز بر این اولین داستان شرلوک هولمز وجود داشت.عنوان او به داستان «ماجرای لِروژ» اثر امیل گابوریو در سال ۱۸۶۶ نزدیک است. فلش‌بک طولانی را می‌توان در گابوریو نیز یافت. قاتلان مورمون در اینجا درست مانند «دینامیتر» اثر رابرت لویی استیونسون یافت می‌شوند. مفهوم غرب آمریکایی دویل در نیمه دوم اتود در قرمز لاکی از ایده‌های مین رید الهام گرفته شده است . حتی از ویلیام میکپیس تاکری به عنوان عاملی در شکل‌گیری اثر دویل یاد می‌شود . اما پو به راحتی تأثیر اصلی را بر او گذاشت. دیده‌ایم که چگونه دویل تصمیم گرفت داستان دوم شرلوک هولمز را بنویسد. در این داستان، دویل که هولمز را شبیه به یکی از شخصیت‌های پو ساخته است، اکنون یک طرح داستانی پو را بازسازی می‌کند. قاتل در رمان RUEM پو، یک اورانگوتانگ است که از دیواری «غیرقابل عبور» بالا می‌رود، مادام لسپانی و دخترش را می‌کشد و سپس از همان مسیر آنجا را ترک می‌کند. این اولین داستان کارآگاهی و همچنین یکی از اولین داستان‌های معمایی اتاق قفل‌شده بود. در رمان نشان چهارم، دویل داستان اتاق قفل‌شده خودش را می‌نویسد. سپس او تونگا، یک کوتوله از جزایر آندامان، را وادار می‌کند که شولتو را پس از مطابقت با شاهکار بالا رفتن اورانگوتانگ از دیوار، بکشد.

با سومین داستان هولمز، دویل مجموعه بسیار موفق پنجاه و شش داستان کوتاه شرلوک هولمز را آغاز می‌کند. او دوباره یک طرح داستانی پو را بازسازی می‌کند. در رمان «نامه ربوده‌شده»، کارآگاه دوپن به دنبال سندی متعلق به یک شخص سلطنتی می‌گردد. این سند، نامه‌ای افشاگرانه است که توسط ملکه فرانسه نوشته شده است. این سند در معرض دید عموم پنهان شده و کارآگاه آماتور با استفاده از حیله‌ای برای منحرف کردن توجه، آن را پیدا می‌کند تا بتواند نامه را بردارد و یک جایگزین بگذارد. حیله این است که حواس وزیر را با استفاده از گلوله‌ای که درست بیرون اتاق هتلش شلیک شده، پرت کند. هولمز نیز در رسوایی در بوهم همین کار را می‌کند، جایی که «سند» عکسی متهم‌کننده از پادشاه بوهمیا و ایرنه آدلر است. این حیله فریاد «آتش!» به علاوه‌ی یک بمب دودزا است که توسط دکتر واتسون به پنجره پرتاب می‌شود. اقدامات ایرن آدلر که نگران از دست دادن عکس است، به هولمز نشان می‌دهد که «عکس در گاوصندوق اوست». در واقع، دویل پو را مسخره می‌کند و می‌گوید که یک نامه‌ی صرف هرگز نمی‌تواند به اندازه‌ی یک عکس مجرم باشد:

پادشاه بوهمیا: نوشته وجود دارد

شرلوک هولمز: جعل

پادشاه: کاغذ یادداشت خصوصی من

هولمز: دزدیده شده

پادشاه: مهر خودم

هولمز: تقلید شده

پادشاه: عکس من

هولمز: خریده شده

پادشاه: هر دو در عکس بودیم

هولمز: اوه خدای من

علاوه بر خطوط داستانی، شباهت‌هایی نیز وجود داشت. هولمز مانند دوپن، دارای ویژگی‌های عجیب و غریب است. هر دو نویسنده از این ویژگی‌های عجیب و غریب برای به یاد ماندنی‌تر کردن شخصیت خود استفاده کردند. هنگامی که داستان‌های هولمز بسیار محبوب شدند، دویل نیاز کمتری به ویژگی‌های عجیب و غریب داشت و دکتر واتسون را وادار کرد که هولمز را از اعتیاد به مواد مخدر جدا کند. با این حال، دوپین بدون تغییر باقی می‌ماند، شاید به این دلیل که تنها در سه داستان، زمان کافی برای تکامل او و دور شدن از رفتارهای عجیب و غریبش وجود نداشته است. علاوه بر این، هر دو کارآگاه به عنوان افرادی با طبیعتی «دوگانه» توصیف شده‌اند. این نمونه دیگری است که دویل از پو اقتباس کرده است. در داستان‌های پو، ما از «روح دوبخشی» دوپین یاد می‌کنیم. در هولمز، مردی با کنش شدید را در پرونده می‌بینیم؛ و معتادی بی‌حوصله را هر زمان که ذهنش از انگیزه کارش غافل می‌شود. «در شخصیت منحصر به فرد او، طبیعت دوگانه به طور متناوب خود را نشان می‌داد» (انجمن موسرخ ها). در اواخر دهه ۱۸۰۰، زمانی که داستان‌های هولمز منتشر می‌شدند، مفهوم طبیعت دوگانه بشریت موضوع بحث‌های زیادی بود. نوشته‌های چارلز داروین نسبتاً جدید بودند و جامعه هنوز در حال هضم ایده‌های او بود. دویل همچنین از چندین ابزار ادبی موجود در آثار پو استفاده می‌کند. یکی از آنها حیله‌ای است که همین الان توضیح داده شد. دویل علاوه بر استفاده از چنین حیله‌ای در رسوایی در بوهم، دوباره در The Illustrious Client این کار را انجام می‌دهد. در The Norwood Builder فریاد «آتش» به همراه آتش واقعی باعث می‌شود مجرم از مخفیگاهی که هولمز استنباط کرده است، خارج شود. ایده دیگر پو استفاده از روزنامه‌ها برای ارتباط با مظنونان از طریق تبلیغات است. در قتل در خیابان مورگ، دوپن در لوموند تبلیغ می‌کند که یک اورانگوتان در Bois de Boulogne پیدا شده است. ملوان پاسخ می‌دهد و دستگیر می‌شود. دویل
از هولمز می‌خواهد که با شروع داستان دوم، یعنی «نشانه چهارم»، در روزنامه‌ها تبلیغ کند. گاهی اوقات او پاسخ‌هایی دریافت می‌کند، مانند پاسخ هنری بیکر برای بازیابی غاز کریسمسش در رمان «یاقوت آبی». گاهی اوقات نیز پاسخی دریافت نمی‌کند، مانند رمان «پیمان دریایی». با این حال، حتی در آن صورت نیز، فقدان پاسخ، اطلاعات مفیدی را در اختیار شرلوک قرار می‌دهد. در مجموع، در سی و پنج داستان از شصت داستان هولمز به روزنامه‌ها اشاره شده است. هم دوپین و هم هولمز در آثار خود از تغییر قیافه استفاده می‌کنند. دو بار دوپین عینک سبز را به عنوان تغییر قیافه به چشم می‌زند، ابتدا برای پیدا کردن نامه ملکه و سپس برای دزدیدن آن. دوباره دویل بلافاصله پو را دنبال می‌کند و از تغییر قیافه در نشانه چهارم استفاده می کند. وقتی آقای ویندی‌بانک می‌خواهد خودش را تغییر قیافه دهد تا دخترخوانده‌اش او را نشناسد، او نیز یک عینک، در این مورد ضخیم، انتخاب می‌کند. با اضافه کردن سبیل و ریش، ویندی‌بانک می‌تواند مری ساترلند را فریب دهد، حتی اگر او با او زندگی کند. هولمز چهارده بار در یازده داستان مختلف از تغییر قیافه استفاده می‌کند. کانن دویل همچنین ممکن است در اینجا تحت تأثیر شخصیت موسیو لکوک اثر امیل گابوریو قرار گرفته باشد که در L’Affaire Lerouge (1866) نیز از تغییر قیافه استفاده می‌کند.

یکی دیگر از ترفندهای موفقی که هولمز از دوپن قرض گرفت، عادت نفوذ به رشته افکار واتسون بود. دوپن دقیقاً همین کار را در قتل در خیابان مورگ انجام می‌دهد. «ظاهراً هر دوی ما غرق در فکر بودیم و هیچ‌کداممان حداقل پانزده دقیقه حتی یک کلمه هم حرف نزده بودیم.» ناگهان دوپن با این کلمات شروع به صحبت کرد: «او خیلی ریزنقش است، این درست است، و برای تئاتر گونه‌ها بهتر است.»

پاسخ دادم: «شکی نیست.»

«دوپن، این فراتر از درک من است. بدون هیچ تردیدی می‌گویم که شگفت‌زده‌ام…»

موارد متعددی وجود دارد که هولمز ذهن واتسون را می‌خواند. برای مثال در مردان رقصان:

«پس واتسون، تو قصد نداری در اوراق بهادار آفریقای جنوبی سرمایه‌گذاری کنی.»

«از کجا این را می‌دانی؟»
“حالا، واتسون، اعتراف کن که کاملاً جا خوردی.”
“بله.”
“باید کاری کنم که کاغذی را به این مضمون امضا کنی.”
“چرا؟”
“چون پنج دقیقه‌ی دیگر می‌گویی که همه چیز به طرز مسخره‌ای ساده است.”
“مطمئنم که چنین چیزی نخواهم گفت.”
واتسون پس از دریافت توضیحات هولمز، اعلام می‌کند که استنتاج به طرز مسخره‌ای ساده است.

مثال دیگری از نفوذ هولمز به افکار واتسون در “ماجرای جعبه مقوایی” رخ می‌دهد.
“حق با توست واتسون. به نظر می‌رسد این یک روش بسیار نامعقول برای حل و فصل یک اختلاف است.”
«بسیار نامعقول.»

ناگهان متوجه شدم که چگونه عمیق‌ترین فکر روحم را منعکس کرده است.

«این هولمز چیست؟ این فراتر از هر چیزی است که می‌توانستم تصور کنم.»

این بار واتسون اعتراف می‌کند که هنوز هم پس از توضیح هولمز مبنی بر چگونگی ردیابی افکار واتسون، شگفت‌زده است.

یکی از عجایب پو، استفاده از نقل قول‌هایی از آثار کلاسیک در ابتدای هر چهار داستانش در مورد استدلال است.

دویل این رویکرد را در داستان‌های اولیه هولمز اتخاذ می‌کند و در پایان نیز از چنین نقل قول‌هایی استفاده می‌کند. اما پس از انجام این کار در پنج داستان از شش داستان اول، او تنها دو بار دیگر، در داستان‌هایی که بیش از ده سال بعد نوشته شده‌اند، به این رویه بازمی‌گردد.

هم در دویل و هم در پو، نیروی پلیس رسمی به اندازه باهوش یا مؤثر نیست. در واقع، هر دو آماتور از اسلاف خود انتقاد می‌کنند: دوپین از ویدوک بد می‌گوید؛ هولمز از دوپین انتقاد می‌کند. هر دو نویسنده، رابطه بین آماتور درخشان و نیروی رسمی را دستخوش تحول مشابهی می‌دانند. در داستان اول دوپین، قتل در خیابان مورگ، او مورد تنفر فرماندار قرار می‌گیرد. در داستان دوم، راز ماری روژه، فرماندار برای دیدن دوپین توقف می‌کند و در داستان سوم، فرماندار در واقع مشکل برای دوپین نیست. در ابتدا خصومتی بین هولمز و اسکاتلندیارد وجود دارد. سپس پذیرش محتاطانه، همکاری کامل و در نهایت وابستگی.

تأثیر پو بر دویل در داستان‌های اولیه‌ی هولمز قوی‌ترین بود. اما برخی از داستان‌های بعدی هولمز دویل نیز حداقل شباهت‌هایی به نوشته‌های اولیه‌ی پو دارند. در پیمان دریایی دویل دوباره به یک سند گمشده بازمی‌گردد.

همانطور که در داستان پو، این سند می‌تواند بر دولت تأثیر بگذارد. «حشره طلایی» اثر پو، اگرچه داستانی از دوپن نیست، اما اغلب چهارمین داستان او در مورد استدلال منطقی تلقی می‌شود. به نظر می‌رسد که بر دو داستان هولمز، «آیین ماسگریو» و «مردان رقصان» تأثیر گذاشته است. این داستان‌ها به ترتیب در بخش‌های مربوط به ریاضیات و رمزنگاری مورد بحث قرار خواهند گرفت. لازم به ذکر است که به نظر می‌رسد برخی از نوشته‌های غیرکارآگاهی پو در داستان‌های هولمز تأثیرگذار بوده‌اند. در «شیطان منحرف» (۱۸۴۵) اثر پو، یک راوی بی‌نام با استفاده از دود یک شمع مسموم مرتکب قتل می‌شود. «ماجرای پای شیطان» اثر دویل شامل دو قتل، توسط مورتیمر ترگنیس، توسط دود یک ریشه است. «سقوط خانه آشر» برخی از عناصر را با دو داستان جداگانه هولمز به اشتراک می‌گذارد. «محل قدیمی شوسکامب» شامل یک برادر با یک خواهر مرده و سرنوشت یک ملک می‌شود.

ناپدید شدن لیدی فرانسیس کارفکس، مانند آشر، شامل یک مورد دفن زودرس است (ویل ۱۹۹۶). راز ماری رژ نیز به همراه “دفن زودرس” و “بشکه آمونتیلادو” اثر پو چنین وضعیتی دارد. در نهایت، به نظر می‌رسد که نوعی تأثیر از پو در آثار غیر هولمزی دویل وجود دارد. در “بشکه آمونتیلادو”، فورتوناتو به سرداب شراب در دخمه مونترسور برده می‌شود و توسط دیواری مهر و موم می‌شود تا در آنجا بمیرد. در “دو” داستان «دخمه جدید» نوشته‌ی ایلی، «کندی» توسط جولیوس برگر به درون دخمه تازه کشف شده هدایت می‌شود. سپس او در تاریکی مطلق غار رها می‌شود تا بمیرد، در حالی که برگر با دنبال کردن یک نخ به سمت امنیت در تاریکی بازمی‌گردد.

برخی شباهت‌ها بین «حشره طلایی» اثر پو و اولین داستان منتشر شده دویل، «راز دره بوسکومب»، ذکر شده است. «اعمال رافلز هاو» اثر کانن دویل، مانند «فون کمپلن» و «کشف او»، اثر پو، به «علم» کیمیاگری می‌پردازد . داستان «پروفسور چلنجر» اثر دویل، «کمربند سمی»، با «نقاب مرگ سرخ» اثر پو مقایسه شده است و در نهایت، متوجه شدیم که در رمان «وحشت‌های ارتفاعات»، دویل از هواپیما برای سفر به ارتفاعات غیرممکن استفاده می‌کند. در رمان «ماجراجویی بی‌نظیر هانس فال» اثر پو، یک بالن همین کار را انجام می‌دهد. جالب است که بدانیم منتقدان چگونه به همه این مقایسه‌های پو/دویل واکنش نشان داده‌اند.در حالی که همه موافقند که پو تأثیر زیادی بر او داشته است، برخی از نظرات را در مورد دویل مثبت و برخی دیگر را منفی می‌دانیم.
“دوپین چه به خودی خود و چه در مقایسه با پو اهمیت کمی دارد، اما شرلوک هولمز از کانن دویل بزرگتر است.” (گرین 1987).

شواهد این امر در این واقعیت نهفته است که امروزه علاقه‌ی کمی به دوپین وجود دارد یا اصلاً وجود ندارد، در حالی که خود پو همچنان محبوبیت زیادی دارد. همانطور که ایزاک آسیموف اشاره می‌کند، هیچ انجمنی به یادبود دوپین اختصاص داده نشده است، افراد کمی دوپین را به یاد می‌آورند، در حالی که هولمز “یک فرد زنده‌ی سه‌بعدی” است (آسیموف 1987). تعدادی از کشورها با انتشار تمبرهایی با تصویر و نام شرلوک هولمز، اما نادیده گرفتن آرتور کانن دویل، همین دیدگاه را ابراز کرده‌اند. اکثر تمبرها هولمز را با کلاه معروف شکار گوزن نشان می‌دهند که بیشتر ساخته‌ی هنرمندانی است که داستان‌ها را تصویرسازی کرده‌اند تا دویل.

«شاید توضیح موفقیت فوری و پایدار این باشد که کانن دویل طنز و درام را به آن اضافه کرده است، که هر دو در پو کم هستند.»

«خواندن آنها (سه داستان دوپین) بدون درک این که کانن دویل چقدر فرمول اصلی را بهبود بخشیده است، غیرممکن است.» (Green 1987 )

«اگر سه داستان پو را با دقت بخوانید، متوجه خواهید شد که دکتر دویلِ مبتکر، او را تکه تکه کرده و هر قطعه‌ی موجود را با زیرکی عجیبی در داستان‌های خودش گنجانده است.»
«از همان ساختار پو و تقریباً همان شخصیت استفاده کرد، و هر چیزی را که احساس می‌کرد ارزشمند است، کپی، تقلید و سرقت ادبی کرد. نتیجه چشمگیر بود.» (گرین ۱۹۸۷)
«کانن دویل به سختی می‌توانست دو یا سه کلمه را کنار هم بگذارد یا حتی ساده‌ترین ایده را بدون قرض گرفتن آنها استفاده کند.» (هنری موتروکس ۱۹۷۷).
«قتل‌های خیابان مورگ ممکن است یک داستان معمایی کلاسیک در اتاق قفل‌شده باشد، ممکن است دارای قسمت خواندن ذهن و یکی از به یاد ماندنی‌ترین قتل‌ها در داستان‌های پلیسی باشد، اما طولانی، پیچیده و کسل‌کننده است.» (گرین ۱۹۸۷)
نظر آسیموف در مورد پو این است که «او از مد افتاده است، و بسیاری از چیزهایی که نوشته، هرچند توسط برخی تحسین شده باشد، برای دیگران به سادگی غیرقابل تحمل است.» (آسیموف ۱۹۸۷). دوروتی سایرز احساس می‌کرد که دویل داستان‌های کارآگاهی پو را بهبود بخشیده است:
حتی خیابانی در شهر نیویورک به نام او نامگذاری شده است.
سیدنی پجت و بعدها فردریک دور استیل، دو تصویرگر مشهور، هر دو هولمز را با کلاه شکار گوزن به تصویر کشیدند.

“او مقدمه‌های پیچیده روانشناختی را حذف کرد یا آنها را در دیالوگ‌های واضح دوباره بیان کرد.”
“او درخشان، غافلگیرکننده و کوتاه بود.” (سایرز، ویرایش 1929). نمونه‌ای از پوی طولانی‌گو در مقایسه با دویل «روشن‌فکر» در جمله معروف هولمز از «ماجرای بریل کورونت» یافت می‌شود که از این جمله خسته‌کننده در راز ماری رژ پو گرفته شده است: «حال که به این نتیجه رسیده‌ایم، به عنوان انسان‌های منطقی، وظیفه نداریم آن را به دلیل غیرممکن‌های ظاهری رد کنیم. فقط وظیفه ماست که ثابت کنیم این غیرممکن‌های ظاهری، در واقع، چنین نیستند.»

بازگویی مختصر هولمز : «وقتی غیرممکن را حذف کردید، هر چه باقی بماند، هر چقدر هم که بعید باشد، باید حقیقت باشد.»

چندین نتیجه‌گیری موجز است. اول، شرلوک هولمز بر اساس «دوپن» پو نوشته شده است. دوم، در حالی که پو عموماً نویسنده بزرگتری در نظر گرفته می‌شود، داستان‌های پلیسی دویل از پو پیشی می‌گیرد. سوم، نوشته‌های غیر پلیسی پو بسیار مورد توجه هستند؛ نوشته‌های دویل اینطور نیستند.
تأثیر دکتر جوزف بل
شرلوک هولمز تجسم ادبی یک استاد پزشکی در دانشگاه ادینبورگ است.
آرتور کانن دویل. مه ۱۸۹۲
دکتر جوزف بل در سال ۱۸۳۷ در ادینبورگ متولد شد و تمام دوران پزشکی خود را در آن شهر گذراند. بل به خاطر استعدادهایش شناخته شده بود.او شاعر، طبیعت‌گرا و ورزشکار است . او به مدت بیست و سه سال جراح موفق و سردبیر مجله پزشکی ادینبورگ بود. اگرچه هرگز عضو هیئت علمی دانشکده پزشکی دانشگاه ادینبورگ نبود، بل چندین کتاب درسی منتشر کرد. او همچنین در بیمارستان سلطنتی جراحی تدریس می‌کرد. دویل، به همراه دیگر دانشجویان پزشکی، برای شرکت در کلاس‌های او هزینه پرداخت می‌کردند. هر جمعه او یک کلینیک سرپایی در بیمارستان برگزار می‌کرد. در آنجا او با استنتاج‌های خود دانشجویان و بیماران را شگفت‌زده می‌کرد. او در تشخیص شرایط بیمار و گاهی اوقات شغل، محل زندگی و نحوه مراجعه آنها به کلینیک بسیار موفق بود.
در سال 1878، بل، دویل را به عنوان منشی سرپایی خود برای جلسات جمعه انتخاب کرد . در این سمت، دویل با توانایی بل در مشاهده‌ی جزئیات و استنتاج منطقی از آنها آشنا شد.

یک مثال شامل زنی و فرزند کوچکش بود که بل هرگز آنها را ندیده بود. پس از سلام و احوالپرسی، بل استنتاج‌های خود را در مجموعه‌ای از سؤالات نشان داد (Stashower 1999, 20).

“چه نوع عبوری از جزیره‌ی برنتیز داشتید؟”

“راهنما بود.”

«و آیا در خیابان اینورلیت به خوبی قدم زدی؟»
«بله.»
«و با ارابه دیگر چه کردی؟»
«او را پیش خواهرم در لیت گذاشتم.»
«و آیا هنوز در کارخانه مشمع کف اتاق کار می‌کنی؟»
«بله، هستم.»
بل متوجه لهجه او، خاک رس قرمز روی کفش‌هایش، کت بچه‌گانه‌اش که برای بچه همراهش خیلی بزرگ بود، و التهاب پوست انگشتان دست راستش، که یک بیماری رایج برای کارگران مشمع کف اتاق بود، شده بود. دویل تحت تأثیر این و موارد دیگر از استنتاج‌های درخشان دکتر بل قرار گرفت.
یکی دیگر از نمونه‌های مکرر نقل شده از دکتر بل در عمل، تشخیص فوری وضعیت یک بیمار غیرنظامی قبل از معاینه اوست.
«خب، رفیق، شما در ارتش خدمت کرده‌اید.»
«بله، قربان.»
«مدت زیادی نیست که مرخص شده‌اید؟»
«بله، قربان.»
«یک هنگ هایلند؟»
«بله، قربان.» «یک افسر غیر رسمی؟»
«بله، قربان.»
«مستقر در باربادوس؟»
«بله، قربان.»
مشاهداتی که دکتر بل در این مورد به کار برد این بود که آن مرد مودب بود، اما کلاهش را برنداشت. در ارتش کلاه‌ها را برنمی‌داشتند؛ اما اگر مدت زیادی از ترخیصش می‌گذشت، به برداشتن آن عادت می‌کرد. او ظاهری مقتدر داشت، اما نه خیلی قوی. بنابراین او غیر رسمی بود. او آشکارا اسکاتلندی بود و بنابراین از یک هنگ هایلند آمده بود. بیماری الفانتیازیس او در باربادوس شایع‌تر بود.

دویل در کتاب «مترجم یونانی» از برادران هولمز خواست که استنتاج‌های مشابهی داشته باشند.
مایکرافت: «به این دو مرد که به سمت ما می‌آیند نگاه کن.
شرلوک «بیلیاردباز و آن یکی؟»
مایکرافت «دقیقاً. نظرت در مورد آن یکی چیست؟»
شرلوک «می‌بینم که یک سرباز پیر است.»
مایکرافت «و اخیراً مرخص شده است.»
شرلوک «می‌بینم که در هند خدمت کرده است.»
مایکرافت «و یک افسر درجه‌دار.»
شرلوک «به گمانم توپخانه سلطنتی.»
مایکرافت «و یک مرد بیوه.»
شرلوک «اما با یک بچه.» مایکرافت «بچه‌ها، پسر عزیزم، بچه‌ها.»
واتسون «بیا، این یه کم زیاده‌رویه.»

البته، این صحنه‌ای است که به عنوان یکی از پایه‌های این ادعا که برادران هولمز، مایکرافت ذهن برتر را داشت، عمل می‌کند. دویل در چندین داستان دیگر، شرلوک هولمز را به استنتاج‌های درخشانی وامی دارد. یک مثال معروف در انجمن موسرخ ها زمانی رخ می‌دهد که هولمز برای اولین بار با موکلش، جابز ویلسون، ملاقات می‌کند.

«فراتر از حقایق آشکاری که او زمانی کار یدی انجام داده، انفیه مصرف می‌کند، فراماسون است، در چین بوده و اخیراً مطالب قابل توجهی نوشته است، نمی‌توانم چیز دیگری استنباط کنم.» بنابراین جای تعجب نیست که دویل، جو بل را به عنوان الگوی شرلوک هولمز معرفی کرد. دویل اولین بار این ادعا را در مصاحبه‌ای در ماه مه ۱۸۹۲ مطرح کرد. او گفت که هولمز از روی یکی از معلمانش در دانشکده پزشکی الگوبرداری شده است. در ژوئن ۱۸۹۲، در مصاحبه‌ای دیگر، او بل را به عنوان الگو معرفی کرد. وقتی «ماجراهای شرلوک هولمز»، کتابی شامل دوازده داستان کوتاه اول، در اکتبر ۱۸۹۲ منتشر شد، دویل آن را به دکتر بل تقدیم کرد.

اشاره شده است که در سال ۱۸۸۶، زمانی که دویل شروع به خلق کارآگاه خود کرده بود، هیچ اشاره‌ای به بل نشده بود. در روزهای اولیه، دویل هنگام شروع «هولمز» به شدت به پو متکی بود. بنابراین گرین نتیجه می‌گیرد که بل نقش کمتری نسبت به پو در پدیده هولمز ایفا کرده است . سر هنری لیتل جان یکی دیگر از مربیان دانشکده پزشکی دویل بود. علاوه بر این او علاوه بر تدریس در دانشکده پزشکی، جراح پلیس در ادینبورگ بود. او یک متخصص پزشکی قانونی بود و اغلب به عنوان شاهد متخصص در دادگاه‌ها خدمت می‌کرد. در واقع دکتر بل به عنوان دستیار دکتر لیتل جان به عنوان مشاور رسمی تاج و تخت بریتانیا خدمت کرد.

موارد مربوط به حقوق پزشکی (Liebow 1982, 119). برخی، Littlejohn را به اندازه Bell عامل تولد داستان‌های Holmes می‌دانند. قابل توجه است که سال‌ها پس از مرگ Bell (در سال 1911)، خود Doyle از Littlejohn به عنوان یک عامل مهم تأثیر گذار نام برد. Doyle در سخنرانی خود در سال 1929، Bell و Littlejohn را در شکل‌گیری ایده‌های خود مهم دانست . بنابراین، الگوی شرلوک هولمز چه کسی بود؟ برخی می‌گویند خود Doyle (هولمز واقعی) بود (Starrett 1930, 118). مطمئناً پسر Doyle، (آدریان) معتقد بود که پدرش شرلوک هولمز واقعی است (Liebow 1982, 224). در دهه ۱۹۴۰، نبردی عمومی در مطبوعات بر سر اینکه آیا دکتر بل یا دکتر کانن دویل، شرلوک هولمز بود، درگرفت (لیبو ۱۹۸۲، ۲۲۲-۲۳۴). استنتاج‌های سرگرم‌کننده دکتر بل در چندین داستان شرلوک هولمز دیده می‌شود. اما حتی این استنتاج‌ها نیز توسط پو در «مرد جمعیت» (۱۸۴۰) پیش‌بینی شده‌اند، جایی که راوی بی‌نام، شغل‌ها را از ظاهر رهگذران استنباط می‌کند. این ادعا که هولمز ترکیبی از دوپین پو و دکتر بل است، بدون شک درست است (بوث ۱۹۹۷، ۱۱۳). با این حال، احساس می‌کنیم که صحنه‌های معدودی که بر اساس بل ساخته شده‌اند، به اندازه کارهای پو تأثیرگذار نیستند: ایده یک کارآگاه ذهنی، قسمت‌های خواندن ذهن در «پو و دویل»، بازسازی طرح‌های پو از داستان های او. بنابراین، اگرچه دویل ممکن است خواسته باشد با نام بردن از مربیان قدیمی‌اش بل و لیتل‌جان به عنوان الگوهای شرلوک، از آنها تعریف و تمجید کند، اما این پو بود که بیشترین تأثیر را بر دویل گذاشت، زمانی که قلم به دست گرفت تا نویسنده شود. نقش مهم دکتر جو بل این بود که به دویل ایده‌هایی در مورد چگونگی تبدیل کارآگاهش به یک نابغه داد.

این نوشته در مقالات ارسال و , برچسب شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *