واتسون، کمی پس از هم خانه شدن با شرلوک هلمز، شیفته ی دوست جدید و عجیبش شد. عادت های ویژه و مراجعه کنندگان عجیب غریب و مهم تر از همه، دانسته ها و ندانسته های هلمز.
واتسون درباره ی هم خانه اش می نویسد:«بی دانشی او هم اندازه ی دانشش در خور توجه است. معلوم شده که درباره ی ادبیات و فلسفه و سیاست معاصر تقریبا هیچ نمی داند، هرچند شگفتی ام زمانی به اوج خود رسید که فهمیدم درباره ی نظریه ی کپرنیک و ترکیب منظومه ی شمسی هم هیچ چیز نمی داند.»

در نهایت واتسون فهرستی از دانش هلمز تهیه می کند و آن را «شرلوک هلمز- محدودیت های او» می نامد.
- دانش ادبی – صفر،
- فلسفه – صفر،
- نجوم – صفر،
- سیاست – ضعیف،
- گیاه شناسی – متغیر: در مورد بلادن یا شابیزک، تریاک و کلا سموم عالی است، ولی در مجموع راجع به باغبانی کاربردی هیچ نمی داند،
- دانش زمین شناسی – کاربردی، ولی محدود، با یک نگاه خاک های متفاوت را از هم تمیز می دهد. پس از پیاده روی، خاک شلوارش را نشانم داد و با توجه به رنگ و قوامشان گفت که در کدام بخش لندن شلوارش به آن آغشته شده است،
- دانش شیمی – عمیق،
- کالبدشناسی – دقیق، ولی غیراصولی،
- جنایت های خبرساز – بیکران. آگاهی از همه ی جنبه های هولناک قرن،
- نوازنده ی خوب ویولن،
- متخصص چوب بازی ، مشت زنی، شمشیر زنی،
- دانش علمی کامل در مورد قوانین بریتانیا.
بیشتر دانسته های او به شغل کارآگاهی اش مربوط است و دنیای جنایی لندن را در برمیگیرد، از جمله موضوعاتی مانند:
- جزئیات جرم های اقلیمی،
- زبان های خارجی از جمله، فرانسه، آلمانی، لاتین،
- انجیل (که البته دانش او در این مورد اندکی قدیمی است)،
- سگ ها،
- اشراف کامل بر جغرافیای لندن،
- سبک های حروف چینی روزنامه ها،
- عطر ها،
- ماشین تحریر و ارتباطش با جنایت،
- لاستیک های دوچرخه،
- نام ها و علامت های تجاری اسلحه سازی های بزرگ جهان،
ابزار کار
با اینکه بهترین وسیله ای که هلمز به کار می گیرد، ذهن فوق العاده است، در مقام کارآگاه، از انواع اشیا نیز استفاده می کند. برخی از این اشیا در گردآوری مدارک به کارش می آید و برخی دیگر برای دفاع شخصی است. اغلب این ابزار مجاز، ولی برخی نیز قطعا غیر مجازند.
هلمز مانند کارآگاهان امروزی کیف مخصوص صحنه جرم به همراه ندارد، ولی ابزارهایی در جیب دارد که به کارش می آیند از جمله ذره بین، متر نواری و پاکت نامه برای جمع آوری مدارکی مانند خاکستر تنباکو.
سلاح منتخب هلمز، برای دفاع شخصی عصار سوارکاری است ( که با عنوان عصای شکار نیز شناخته می شود)، مثلا هلمز از آن در «نوارخال خال» برای راندن و زدن مار سمی و در «مسئله هویت» برای کتک زدن ناپدری بی رحم استفاده کرد.
او چوب دستی نیز همراه دارد که هنگام نیاز آن را به منزله ی سلاح به کار می گیرد. به عقیده ی واتسون، او در «چوب بازی» قهار است که گونه ای مبارزه با استفاده از چوب دستی یا ترکه است. هلمز و واتسون هردو به ندرت از تپانچه استفاده کرده اند، هرچند هلمز معمولا ترجیح می داده واتسون سلاح را حمل کند. برخی بر این باورند که این امر احتمالا به این معناست که هلمز در تیراندازی مهارت چندانی نداشته است.
هلمز، در جایگاه کارآگاه خصوصی مشاور، مأموری مستقل بود و از این رو می توانست از شیوه هایی استفاده کند که برای پلیس ممنوع بود، مانند سرقت از خانه.

مهارت های دیگر
شرلوک هلمز، علاوه بر بهره مندی مهارت های بدیهی کارآگاهی، استعدادهای دیگری نیز داشت. این استعداد ها او را در جایگاهی برتر از کارآگاهان معمولی پلیس قرار می داد.
بازیگری
وقتی از کسی که هرگز داستان شرلوک هلمز را نخوانده است بپرسند که درباره ی کارآگاه کبیر چه می داند، یکی از پاسخ های متداول آن است که او «اغلب از تغییر چهره استفاده می کند» این یکی از شناخته شده ترین ویژگی های شرلوک هلمز و سلاحی موثر و نیرومند در توپخانه ی این کارآگاه بود.
واتسون هلمز را بازیگری مستعد می خواند، هلمز اغلب به منظور نفوذ در مخفیگاه مجرم یا گردآوری مدارکی که در شرایط عادی در دسترس نیستند، از لباس مبدل و گریم استفاده می کند. مهارت او در بازیگری و تغییر چهره چنان چشمگیر بود که حتی می توانست دوست صمیمی اش واتسون را فریب دهد. هلمز، در «رسوایی در بوهم» نقش داماد مست را ایفا کرد و این نقش آفرینی آن چنان متقاعد کننده بود که واتسون برای اینکه مطمئن شود داماد حقیقتا خود شرلوک هلمز است مجبور شد سه بار دقیقا او را برانداز کند . واتسون می گوید:«موضوع صرفا آن نبود که هلمز لباسش را تغییر می داد، به نظر می رسید حالت و رفتار و روح او، با هر نقشی که می گرفت، تغییر میکرد»
مهارت های ورزشی
شرلوک هلمز به ندرت به دلیل تاثیر خود ورزش، ورزش می کرد، با این حال ورزشکاری عالی بود و این قابلیت جسمی کمک شایانی به شغل انتخابی اش می کرد، این توانایی، امکان تعقیب سگ های شکاری بلادهوند را در خیابان ها و کوچه پس کوچه های لندن در نشانه چهار، بالارفتن از دودکش بلند شومینه در ماجرای صومعه گرانچ و صعود از دیواره ی صخره ای لیز در آبشار رایشنباخ در خانه خالی را به او می داد.
در آبشار رایشنباخ است که هلمز تا پای مرگ با پرفسور موریارتی مبارزه می کند. هلمز به لطف کارآگاهی اش از هنر رزمی و ناشناخته ی بارتیتسو یا همان کشتی به شیوه ی ژاپنی که به گفته ی هلمز «بیش از یک بار به کمکم آمده است» در این مبارزه ی غایی به پیروزی رسید.
همچنین هلمز مشت زنی تواناست، مهارتی که در چندین موقعیت به کارش می آید. نخستین باری که به این استعداد هلمز اشاره می شود، در نشانه چهار است که در آن گفته می شود شرلوک چهار سال پیش تر در مبارزه ای خیریه «سه راند جنگید». در دروچرخه سوار تنها جک وودلی، تبهکار داستان، در میخانه هلمز را به مبارزه می طلبد، مبارزه با شرلوک هلمز در میخانه اصلا عاقلانه نیست، وودلی را با گاری به خانه می برند.

سایه های شخصیت
یکی از دلایلی که خوانندگان حتی با وجود دانستن جواب معماها، بارها و بارها به سراغ داستان های شرلوک هلمز می روند، شخصیت خود شرلوک هلمز است. شرلوک فردی حقیقی به نظر می رسد، فردی مملو از تناقضات، هم محاسن و هم معایب. او ابر قهرمان نیست بلکه شخصیتی است واقعی با مسائل حقیقی.
سودازدگی
آیا هلمز از سودازدگی رنج می برد؟ این سئوال برای بسیاری از خوانندگان مطرح شده است. با خواندن اظهار نظر واتسون مبنی بر آنکه شرلوک دوره هایی با «روحیه ی» عالی دارد که «دوره هایی از ژرف ترین نوع افسردگی جای آن را می گیرد» تصویری کاملا واضح از وضعیت روحی او پدید می آید. بارها و بارها هلمز را می بینیم که به وحشت می افتد:
اینجا کنار پنجره بایست. آیا دنیا تاکنون چنین ملال آور و محنت بار و بی ثمر بوده است؟ بنگر چگونه مه زردرنگ در خیابان پیچ و تاپ می خورد و روی خانه های خاکستری گسترده می شود، چه چیز می تواند به طرز نومیدانه تری بی روح و این جهانی باشد؟
واتسون از «سرشت دوگانه» می گوید و اینکه چطور هلمز زیر فشار کاری دچار حالتی کاملا مشابه بحران روانی می شود:
با وجود بنیه ای آهنینش، زیر فشار تحقیقاتی که پیش از دو ماه به طول انجامید، در هم شکسته بود، دوره ای که طی آن کمتر از پانزده ساعت در روز کار نکرده بود و طبق گفته ی خودش چندین بار، به مدت پنج روز به وقفه مشغول کار بود، حتی پایان پیروزمندانه ی تلاش هایش نیز نتوانست او را از واکنش نجات دهد و هنگامی که نامش در اروپا نقل محافل بود و اتاقش تا قوزک پا از تلگراف های تبریک انباشته بود، با سخت ترین نوع افسردگی دست به گریبان بود.
اغلب در چنین مواقعی بود که هلمز به مواد مخر پناه می برد.
اعتیاد
پرسیدم: «امروز نوبت چیه؟ مورفین یا کوکائین؟»
اعتیاد شرلوک هلمز در سال های اولیه ی اشتغال به کارآگاهی، انکار ناپذیر است. در نشانه چهار از این عادت تاسف آور شرلوک مطلع می شوید. واتسون می کوید ماه ها شاهد بوده که هلمز روزی سه بار مواد مصرف می کرده است:
شرلوک بطری اش را از گوشه ی طاقچه ی بالای شومینه برداشت و سرنگ تزریق را از جعبه ی چرمی مراکشی پاکیزه ای بیرون آورد. با انگشتان باریک و سفید و بی قرارش سوزن ظریف را جا زد و سرآستین دست چپش را بالا کشید. چشمانش اندگی بر ساعد و مچ نیرومندش که از جای سوزن های بی شمار نقطه نقطه و زخمی بود، ثابت ماند. دست آخر، نوک تیز را به دستش فروکردف پیستون کوچک را پایین کشید و با آه بلندی از سر رضایت، بر صندلی راحتی مخملی لم داد.
شواهد حاکی از آن است که شرلوک بارها کوکائین و مورفین مصرف می کرده که البته استعمال هردو در لندن دوره ی ویکتوریایی کاملا قانونی بوده است. مجاز یا غیر مجاز، واتسون با اصرار از دوستش می خواسته ترک کند و اغلب، آسیب های جسمی و روحی استفاده از مواد مخدر را به او گوشزد می کرد.
توجیه هلمز آن بود که استفاده از مواد، واکنشی به کمبودها و بیکاری است. یک بار، وقتی واتسون از هلمز می پرسد پرونده ای در دست دارد یا نه، هلمز پاسخ می دهد: «نه. پس فقط کوکائین»
واتسون در مقام دوست و پزشک هلمز، دست آخر موفق می شود او را ترک دهد. طی سال ها پس از آنکه هلمز می توانست اشتیاقش به مصرف مواد مخدر را مهار کند، واتسون می دانست که همواره امکان برگشت او به اعتیاد به ویژه در زمان های کش دار میان پرونده ها، وجود دارد. در همان زمان بود که واتسون در چهره ی رفیقش حالتی تکیده و نگران می دید و می دانست که اشتیاقش به مواد «نمرده بلکه در خواب است»
دخانیات
هلمز در عین داستانی و خیالی بودن، یکی از بزرگترین سیگاری ها در طول تاریخ بوده است. او با اینکه بیشتر به کشیدن سیگار و پیپ تمایل داشت. گاهی نیز سیگار برگ می کشید. اغلب، او را در حال کشیدن پیپ کالاباش بزرگی به تصویر کشیده اند.

در حقیقت پیپ کالاباش، در داستان های کانن دویل نبوده و ابتکار ویلیام جیلت است که اوایل قرن بیستم هلمز را روی صحنه به تصویر کشید. چون شخصیت نقش هلمز با این نوع پیپ بهتر می توانست دیالوگ هایش را بگوید، آن را به کار می گرفت. از آن زمان، پیپ کالاباش با شرلوک هلمز همراه شده است.
توتون مورد علاقه هلمز «شگ» نام داشت. شگ نوعی رایحه ی نتباکو نیست بلکه شیوه ای است که با آن برگ های توتون به صورت رشته های بسیار باریک و ظریف عمل آوری می شود. این شیوه توتون را برای پیچیدن به صورت سیگار نیز مناسب می کند.
هلمز عادت های عجیب و غریب زیادی برای استعمال دخانیات داشت. یکی از آن ها نگهداری توتون در ته نعلینی ایرانی بود که به دیوار شومینه اش میخ شده بود، این کار سبب می شد توتون در هوای خشک و گرم کنار آتش قرار بگیرد و سریع تر و داغ تر، دود شود. بدتر از همه، عادت نفرت انگیز استعمال «توتون ته پیپ» بود.
اولین پیپ سرصبح هلمز «ته مانده ی توتون روز قبل» بود.
هلمز شب و روز دود می کند، بیدار که میشود می کشد. در حال مطالعه یا چرخ زدن در خیابان بیکر می کشد، وقتی مشغول کار روی پرونده ای باشد، بشتر هم می کشد. فضای دود گرفته ی اتاق های بیکر و توتون آرامش بخش کمکش می کند روی پرونده تأمل کند. پرونده های بسیار مرموز «مشکل سه پیپ» خوانده می شود. استعمال توتون اعتیادی بود که هلمز، برخلاف مواد مخدر، هرگز ترکش نکرد.