شخصیت هلمز

واتسون، کمی پس از هم خانه شدن با شرلوک هلمز، شیفته ی دوست جدید و عجیبش شد. عادت های ویژه و مراجعه کنندگان عجیب غریب و مهم تر از همه، دانسته ها و ندانسته های هلمز.

واتسون درباره ی هم خانه اش می نویسد:«بی دانشی او هم اندازه ی دانشش در خور توجه است. معلوم شده که درباره ی ادبیات و فلسفه و سیاست معاصر تقریبا هیچ نمی داند، هرچند شگفتی ام زمانی به اوج خود رسید که فهمیدم درباره ی نظریه ی کپرنیک و ترکیب منظومه ی شمسی هم هیچ چیز نمی داند.»

شرلوک هلمز، جرمی برت

در نهایت واتسون فهرستی از دانش هلمز تهیه می کند و آن را «شرلوک هلمز- محدودیت های او» می نامد.

  1. دانش ادبی – صفر،
  2. فلسفه – صفر،
  3. نجوم – صفر،
  4. سیاست – ضعیف،
  5. گیاه شناسی – متغیر: در مورد بلادن یا شابیزک، تریاک و کلا سموم عالی است، ولی در مجموع راجع به باغبانی کاربردی هیچ نمی داند،
  6. دانش زمین شناسی – کاربردی، ولی محدود، با یک نگاه خاک های متفاوت را از هم تمیز می دهد. پس از پیاده روی، خاک شلوارش را نشانم داد و با توجه به رنگ و قوامشان گفت که در کدام بخش لندن شلوارش به آن آغشته شده است،
  7. دانش شیمی – عمیق،
  8. کالبدشناسی – دقیق، ولی غیراصولی،
  9. جنایت های خبرساز – بیکران. آگاهی از همه ی جنبه های هولناک قرن،
  10. نوازنده ی خوب ویولن،
  11. متخصص چوب بازی ، مشت زنی، شمشیر زنی،
  12. دانش علمی کامل در مورد قوانین بریتانیا.

بیشتر دانسته های او به شغل کارآگاهی اش مربوط است و دنیای جنایی لندن را در برمیگیرد، از جمله موضوعاتی مانند:

  • جزئیات جرم های اقلیمی،
  • زبان های خارجی از جمله، فرانسه، آلمانی، لاتین،
  • انجیل (که البته دانش او در این مورد اندکی قدیمی است)،
  • سگ ها،
  • اشراف کامل بر جغرافیای لندن،
  • سبک های حروف چینی روزنامه ها،
  • عطر ها،
  • ماشین تحریر و ارتباطش با جنایت،
  • لاستیک های دوچرخه،
  • نام ها و علامت های تجاری اسلحه سازی های بزرگ جهان،

ابزار کار

با اینکه بهترین وسیله ای که هلمز به کار می گیرد، ذهن فوق العاده است، در مقام کارآگاه، از انواع اشیا نیز استفاده می کند. برخی از این اشیا در گردآوری مدارک به کارش می آید و برخی دیگر برای دفاع شخصی است. اغلب این ابزار مجاز، ولی برخی نیز قطعا غیر مجازند.

هلمز مانند کارآگاهان امروزی کیف مخصوص صحنه جرم به همراه ندارد، ولی ابزارهایی در جیب دارد که به کارش می آیند از جمله ذره بین، متر نواری و پاکت نامه برای جمع آوری مدارکی مانند خاکستر تنباکو.

سلاح منتخب هلمز، برای دفاع شخصی عصار سوارکاری است ( که با عنوان عصای شکار نیز شناخته می شود)، مثلا هلمز از آن در «نوارخال خال» برای راندن و زدن مار سمی و در «مسئله هویت» برای کتک زدن ناپدری بی رحم استفاده کرد.

او چوب دستی نیز همراه دارد که هنگام نیاز آن را به منزله ی سلاح به کار می گیرد. به عقیده ی واتسون، او در «چوب بازی» قهار است که گونه ای مبارزه با استفاده از چوب دستی یا ترکه است. هلمز و واتسون هردو به ندرت از تپانچه استفاده کرده اند، هرچند هلمز معمولا ترجیح می داده واتسون سلاح را حمل کند. برخی بر این باورند که این امر احتمالا به این معناست که هلمز در تیراندازی مهارت چندانی نداشته است.

هلمز، در جایگاه کارآگاه خصوصی مشاور، مأموری مستقل بود و از این رو می توانست از شیوه هایی استفاده کند که برای پلیس ممنوع بود، مانند سرقت از خانه.

مهارت های دیگر

شرلوک هلمز، علاوه بر بهره مندی مهارت های بدیهی کارآگاهی، استعدادهای دیگری نیز داشت. این استعداد ها او را در جایگاهی برتر از کارآگاهان معمولی پلیس قرار می داد.

بازیگری

وقتی از کسی که هرگز داستان شرلوک هلمز را نخوانده است بپرسند که درباره ی کارآگاه کبیر چه می داند، یکی از پاسخ های متداول آن است که او «اغلب از تغییر چهره استفاده می کند» این یکی از شناخته شده ترین ویژگی های شرلوک هلمز و سلاحی موثر و نیرومند در توپخانه ی این کارآگاه بود.

واتسون هلمز را بازیگری مستعد می خواند، هلمز اغلب به منظور نفوذ در مخفیگاه مجرم یا گردآوری مدارکی که در شرایط عادی در دسترس نیستند، از لباس مبدل و گریم استفاده می کند. مهارت او در بازیگری و تغییر چهره چنان چشمگیر بود که حتی می توانست دوست صمیمی اش واتسون را فریب دهد. هلمز، در «رسوایی در بوهم» نقش داماد مست را ایفا کرد و این نقش آفرینی آن چنان متقاعد کننده بود که واتسون برای اینکه مطمئن شود داماد حقیقتا خود شرلوک هلمز است مجبور شد سه بار دقیقا او را برانداز کند . واتسون می گوید:«موضوع صرفا آن نبود که هلمز لباسش را تغییر می داد، به نظر می رسید حالت و رفتار و روح او، با هر نقشی که می گرفت، تغییر میکرد»

مهارت های ورزشی

شرلوک هلمز به ندرت به دلیل تاثیر خود ورزش، ورزش می کرد، با این حال ورزشکاری عالی بود و این قابلیت جسمی کمک شایانی به شغل انتخابی اش می کرد، این توانایی، امکان تعقیب سگ های شکاری بلادهوند را در خیابان ها و کوچه پس کوچه های لندن در نشانه چهار، بالارفتن از دودکش بلند شومینه در ماجرای صومعه گرانچ و صعود از دیواره ی صخره ای لیز در آبشار رایشنباخ در خانه خالی را به او می داد.

در آبشار رایشنباخ است که هلمز تا پای مرگ با پرفسور موریارتی مبارزه می کند. هلمز به لطف کارآگاهی اش از هنر رزمی و ناشناخته ی بارتیتسو یا همان کشتی به شیوه ی ژاپنی که به گفته ی هلمز «بیش از یک بار به کمکم آمده است» در این مبارزه ی غایی به پیروزی رسید.

همچنین هلمز مشت زنی تواناست، مهارتی که در چندین موقعیت به کارش می آید. نخستین باری که به این استعداد هلمز اشاره می شود، در نشانه چهار است که در آن گفته می شود شرلوک چهار سال پیش تر در مبارزه ای خیریه «سه راند جنگید». در دروچرخه سوار تنها جک وودلی، تبهکار داستان، در میخانه هلمز را به مبارزه می طلبد، مبارزه با شرلوک هلمز در میخانه اصلا عاقلانه نیست، وودلی را با گاری به خانه می برند.

سایه های شخصیت

یکی از دلایلی که خوانندگان حتی با وجود دانستن جواب معماها، بارها و بارها به سراغ داستان های شرلوک هلمز می روند، شخصیت خود شرلوک هلمز است. شرلوک فردی حقیقی به نظر می رسد، فردی مملو از تناقضات، هم محاسن و هم معایب. او ابر قهرمان نیست بلکه شخصیتی است واقعی با مسائل حقیقی.

سودازدگی

آیا هلمز از سودازدگی رنج می برد؟ این سئوال برای بسیاری از خوانندگان مطرح شده است. با خواندن اظهار نظر واتسون مبنی بر آنکه شرلوک دوره هایی با «روحیه ی» عالی دارد که «دوره هایی از ژرف ترین نوع افسردگی جای آن را می گیرد» تصویری کاملا واضح از وضعیت روحی او پدید می آید. بارها و بارها هلمز را می بینیم که به وحشت می افتد:

اینجا کنار پنجره بایست. آیا دنیا تاکنون چنین ملال آور و محنت بار و بی ثمر بوده است؟ بنگر چگونه مه زردرنگ در خیابان پیچ و تاپ می خورد و روی خانه های خاکستری گسترده می شود، چه چیز می تواند به طرز نومیدانه تری بی روح و این جهانی باشد؟

واتسون از «سرشت دوگانه» می گوید و اینکه چطور هلمز زیر فشار کاری دچار حالتی کاملا مشابه بحران روانی می شود:

با وجود بنیه ای آهنینش، زیر فشار تحقیقاتی که پیش از دو ماه به طول انجامید، در هم شکسته بود، دوره ای که طی آن کمتر از پانزده ساعت در روز کار نکرده بود و طبق گفته ی خودش چندین بار، به مدت پنج روز به وقفه مشغول کار بود، حتی پایان پیروزمندانه ی تلاش هایش نیز نتوانست او را از واکنش نجات دهد و هنگامی که نامش در اروپا نقل محافل بود و اتاقش تا قوزک پا از تلگراف های تبریک انباشته بود، با سخت ترین نوع افسردگی دست به گریبان بود.

اغلب در چنین مواقعی بود که هلمز به مواد مخر پناه می برد.

اعتیاد

پرسیدم: «امروز نوبت چیه؟ مورفین یا کوکائین؟»

اعتیاد شرلوک هلمز در سال های اولیه ی اشتغال به کارآگاهی، انکار ناپذیر است. در نشانه چهار از این عادت تاسف آور شرلوک مطلع می شوید. واتسون می کوید ماه ها شاهد بوده که هلمز روزی سه بار مواد مصرف می کرده است:

شرلوک بطری اش را از گوشه ی طاقچه ی بالای شومینه برداشت و سرنگ تزریق را از جعبه ی چرمی مراکشی پاکیزه ای بیرون آورد. با انگشتان باریک و سفید و بی قرارش سوزن ظریف را جا زد و سرآستین دست چپش را بالا کشید. چشمانش اندگی بر ساعد و مچ نیرومندش که از جای سوزن های بی شمار نقطه نقطه و زخمی بود، ثابت ماند. دست آخر، نوک تیز را به دستش فروکردف پیستون کوچک را پایین کشید و با آه بلندی از سر رضایت، بر صندلی راحتی مخملی لم داد.

شواهد حاکی از آن است که شرلوک بارها کوکائین و مورفین مصرف می کرده که البته استعمال هردو در لندن دوره ی ویکتوریایی کاملا قانونی بوده است. مجاز یا غیر مجاز، واتسون با اصرار از دوستش می خواسته ترک کند و اغلب، آسیب های جسمی و روحی استفاده از مواد مخدر را به او گوشزد می کرد.

توجیه هلمز آن بود که استفاده از مواد، واکنشی به کمبودها و بیکاری است. یک بار، وقتی واتسون از هلمز می پرسد پرونده ای در دست دارد یا نه، هلمز پاسخ می دهد: «نه. پس فقط کوکائین»

واتسون در مقام دوست و پزشک هلمز، دست آخر موفق می شود او را ترک دهد. طی سال ها پس از آنکه هلمز می توانست اشتیاقش به مصرف مواد مخدر را مهار کند، واتسون می دانست که همواره امکان برگشت او به اعتیاد به ویژه در زمان های کش دار میان پرونده ها، وجود دارد. در همان زمان بود که واتسون در چهره ی رفیقش حالتی تکیده و نگران می دید و می دانست که اشتیاقش به مواد «نمرده بلکه در خواب است»

دخانیات

هلمز در عین داستانی و خیالی بودن، یکی از بزرگترین سیگاری ها در طول تاریخ بوده است. او با اینکه بیشتر به کشیدن سیگار و پیپ تمایل داشت. گاهی نیز سیگار برگ می کشید. اغلب، او را در حال کشیدن پیپ کالاباش بزرگی به تصویر کشیده اند.

در حقیقت پیپ کالاباش، در داستان های کانن دویل نبوده و ابتکار ویلیام جیلت است که اوایل قرن بیستم هلمز را روی صحنه به تصویر کشید. چون شخصیت نقش هلمز با این نوع پیپ بهتر می توانست دیالوگ هایش را بگوید، آن را به کار می گرفت. از آن زمان، پیپ کالاباش با شرلوک هلمز همراه شده است.

توتون مورد علاقه هلمز «شگ» نام داشت. شگ نوعی رایحه ی نتباکو نیست بلکه شیوه ای است که با آن برگ های توتون به صورت رشته های بسیار باریک و ظریف عمل آوری می شود. این شیوه توتون را برای پیچیدن به صورت سیگار نیز مناسب می کند.

هلمز عادت های عجیب و غریب زیادی برای استعمال دخانیات داشت. یکی از آن ها نگهداری توتون در ته نعلینی ایرانی بود که به دیوار شومینه اش میخ شده بود، این کار سبب می شد توتون در هوای خشک و گرم کنار آتش قرار بگیرد و سریع تر و داغ تر، دود شود. بدتر از همه، عادت نفرت انگیز استعمال «توتون ته پیپ» بود.

اولین پیپ سرصبح هلمز «ته مانده ی توتون روز قبل» بود.

هلمز شب و روز دود می کند، بیدار که میشود می کشد. در حال مطالعه یا چرخ زدن در خیابان بیکر می کشد، وقتی مشغول کار روی پرونده ای باشد، بشتر هم می کشد. فضای دود گرفته ی اتاق های بیکر و توتون آرامش بخش کمکش می کند روی پرونده تأمل کند. پرونده های بسیار مرموز «مشکل سه پیپ» خوانده می شود. استعمال توتون اعتیادی بود که هلمز، برخلاف مواد مخدر، هرگز ترکش نکرد.

منتشرشده در شرلوک, مقالات | دیدگاه‌تان را بنویسید:

کارآگاه پزشک

آرتور کانن دویل الگوی منحصر به فرد کارآگاه خصوصی مشاور را بر پایه ی دانش و تجربه اش در مقام پزشک بنا نهاده است. بسیاری از پزشکان، مانند خود دویل، پزشکان عمومی بودند. در آن زمان و اکنون، هنگامی که تشخیص مرض بیمار دانش یا مهارتی ورای توانایی های پزشکان عمومی را می طلبد، به پزشک متخصص مراجعه می کنند. وقتی دویل این الگو را در خصوص داستان های کارآگاهی به کار گرفت، شرلوک هلمز به متخصصی در زمینه ی جنایت بدل شد. کارآگاهی که سایر کارآگاهان به او رجوع می کردند.

این به آن معنا نبود که هلمز پرونده های خاص خود را نداشت. درست شبیه پزشکی که در یک زمینه ی خاص پزشکی تخصص دارد، ولی این طور نیست که فقط از طریق ارجاع دیگر پزشکان بیمار بگیرد. مفهوم این حرف این است که هلمز در سطحی بالاتر از دیگر کارآگاهان کار می کرد و موقعیت ویژه اش پای وی را به جذاب ترین و چالش برانگیزترین و اغلب، غیرعادی ترین پرونده ها باز می کرد، پرونده هایی که اگر می خواست، می توانست از پذیرفتن شان سرباز زند.

بهترین نمومه ی مدرن کارآگاهان خصوصی مشاور آدربین مانک (دربرنامه مانک) تلویزیون است. مانک ، همانند هلمز خودش تصمیم می گیرد کدام پرونده را قبول کند، ولی وقتی هم پلیس گیج و درمانده می شود(که بسیار اتفاق می افتد) در نقش کارآگاه مرجع نیز ظاهر می شود.

حرفه و تجربیات دویل در جایگاه پزشک، تاثیر فراوانی بر داستان های هلمز، هم در لحن و هم در جزئیات داستان ها دارد، به این نمومه ها توجه کنید:

  • اولین ملاقات هلمز با واتسون، وقتی اتفاق می افتد که در آزمایشگاه شیمی بیمارستان سنت بارتالومیو که دانشکده ی پزشکی نیز هست، مشغول بررسی لکه خون است.
  • در داستان های اولیه، هلمز در تلاش برای متعادل کردن دخل و خرجش بود، مانند دویل در ابتدای کار و بازکردن نخستین مطبش.
  • هلمز، در مقام یک متخصص در تشخیص جرم، دانش علمی ژرفی در حوزه هایی خاص داشت، مانند پزشکی که در مورد بیماری های مشخص آگاهی دارد.
  • از دیدگاه هلمز، رابطه ی کارآگاه/موکل شباهت فراوانی به رابطه ی پزشک/ بیمار دارد. برای مثال، هلمز در اولین ملاقات با موکل، سابقه و اطلاعات زندگی شخصی او را بررسی می کند، پزشک نیز در اولین معاینه تاریخچه ی زندگی بیمار را جویا می شود. مانند رابطه ی پزشک/بیمار، فرض محرمانه بودن اطلاعات وجود دارد. هلمز، به جز یک بار، حاضر به افشای جزئیات پرونده هویت موکلش نشد. همچنین هلمز اغلب به شکل وصف ناپذیری، نقش مشاور و تسلی بخش را بر عهده می گرفت. درست همان کاری که پزشکان حین مشاوره با بیمار درباره ی تشخیص مرضی دردناک انجام می دهند.
  • نحوه ی دریافت دستمزد و اجرت هلمز از شیوه ی پزشکان الگوبرداری شده است:«هزینه ی کار من معیار مشخصی دارد. آن را تغییر نمی دهم، مگر اینکه همه را یکجا ببخشم.»
  • شیوه ی مشاهده و نتیجه گیری هلمز بر پایه ی تکنیک تشخیص طبی استاد پزشکی دویل، دکتر جوزف بل، است.

تاثیر آموزه های پزشکی دویل و تجربیاتش، به داستان های شرلوک هلمز غنا و اعتباری بخشیده است که اغلب در دیگر داستان های کارآگاهی، خصوصا در داستان های پیش از آن یافت نمی شود.

منتشرشده در مقالات | برچسب‌شده | دیدگاه‌تان را بنویسید:

چطور مثل شرلوک هلمز فکر کنیم؟

منطق و استنباط

«من هیج وقت حدس نمی زنم. این یه عادت وحشتناکه که می تونه عملکرد مغز رو به هم بریزه.»

نشانه چهار

هلمز هربار با توجه به شواهدی که ارزش چندانی از نظر ما ندارند شروع به نتیجه گیری می کند، استعدادهای ذهنی چشمگیر خود را به نمایش می گذارد. در واقع نتیجه گیری های او گاهی آنقدر درست است که احساس می کنی قدرتی افسانه ای یا توانایی خواندن ذهن سایرین را دارد. ولی روند استنباط منطقی چگونه است؟

هلمز قادر بود با استفاده از توانایی بالای مشاهده اطلاعات زیادی را از کوچک ترین منابع جمع آوری کند.

سوالات درست بپرسید

هلمز همیشه سوال های شفافی را که به دنبال جوابشان بود در ذهنش طراحی می کرد. مثلا با توجه به لباس های این شخص، وی از کجا آمده یا چه شغلی دارد؟

سکوت یک سگ چه اهمیتی دارد؟

چرا از صاحب موقرمز یک بنگاه رهنی خواسته شده که چند ساعت در روز از روی یک دایره المعارف کپی کند؟

فرضیه سازی کنید

دکتری را در نظر بگیرید که خوش لباس است و در حالی به خیابان بیکر می آید که یک عصای پیاده روی درب و داغان در دست دارد و کفش هایش با گل و لای خشک شده ای پوشیده شده که رنگ آن معمولا در لندن یافت نمی شود.

این امر چه دلیلی دارد؟

آیا از کفش هایش به درستی مراقبت نکرده؟

آیا واکس زن های لندن اعتصاب کرده اند؟

آیا هنگامی که در حومه شهر بوده مجبور شده با عجله به لندن برگردد؟

فرضیه ها را ارزیابی کنید

دکتر خوش لباس است، بنابراین احتمال اینکه توجهی به کفش هایش نداشته باشد کم است. صبح که برای پیاده روی بیرون رفتید یک پسر واکس زن را دیدید، بنابراین می دانید که آنها اعتصاب نکرده اند. دکتر کمی مضطرب به نظر می رسد، انگار با عجله به خیابان بیکر آمده است.

به یک نتیجه برسید

از دکتر بپرسید چه چیزی باعث شده وسط طبابتش در حومه شهر با عجله به آنجا بیاید.

در اولین ملاقات واتسون با هلمز در “اتود در قرمز لاکی”، کارآگاه بزرگ قدرت استنباط منقطی اش را به نمایش می گذارد. واتسون در جست و جوی اتاق اجاره ای به لندن آمده و هلمز به دنبال کسی می گردد که هم اتاقی او شود، به همین دلیل استمفورد، دوست مشترکشان آنها را به یکدیگر معرفی می کند:

استمفورد ما را به یکدیگر معرفی کرد: «دکتر واتسن ،آقای شرلوک هلمز»

هلمز با لحنی دوستانه گفت:«حالتون چطوره؟» و دستم را با چنان قدرتی فشرد که از او انتظار نداشتم. «می بینم که در افغانستان بودید.»

حیرت زده پرسیدم:«از کجا فهمیدین؟»

لبخندی زد و گفت:«مهم نیست. سئوال اصلی درباره هموگلوبینه. مطمئنا اهمیت این اکتشاف من رو درک می کنین ، درسته؟»

و داستان این گونه پیش می رود. این دو نفر قرار می گذارند اتاق ها را اجاره کنند و هلمز سرانجام به دوست جدیدش می گوید که چگونه به چنین درک قابل توجهی رسیده است:

«فهمیدم که از افغانستان اومدی. به عادت همیشگی ، قطار افکارم اونقدر سریع از ذهنم گذشت که بدون آگاهی از روندی که در این بین طی شد، به نتیجه نهایی رسیدم. ولی چنین روندی وجود داشت. قطار منطقم اینطور پیش رفت:«این آقا ظاهرش شبیه پزشک هاست، ولی حال و هوای یه نظامی رو داره. پس می شه گفت پزشک ارتشه. از یه منطقه گرمیسیر اومده، چون مچ دست هاش روشنه. همونطور که از چهره نحیفش معلومه سختی ها و بیماری سختی رو پشت سر گداشته. بازوی چپش آسیب دیده. دستش رو با حالتی خشک و غیرطبیعی نگه می داره. یه دکتر ارتش انگلیسی در کدوم منطقه گرمسیری چنین سختی هایی دیده و بازوش هم زخمی شده؟ بدون شک افغانستان اومدی و تو هم تعجب کردی.»

کانن دویل برای انعکاس چنین استعدادهای درخشانی از یک منبع واقعی الهام گرفت: دکتر جوزف بیل. کانن دویل در سال 1870 در دانشگاه ادینبورگ زیر نظر دکتر بل پزشکی خواند و بعد ها در نامه ای که برای او نوشت، عنوان کرد:«من شرلوک هلمز را به شما مدیونم… فکر نمی کنم تحلیل های اون صورت اغراق گونه ای از کارهای باشه که من از شما در بخش بیمارهای سرپایی شاهد بودم.»

بل عادت داشت بدون اینکه سوابق بیمار را بپرسید، بیماری و شرایط زندگی اش را تشخیص دهد. می گویند او می توانست ملوان ها را از طرز راه رفتنشان، مسیر مسافرین را از طریق خالکوبی هایشان و هر شغل و حرفه ای را با نگاه کردن به دست های شخص مورد نظر حدس بزند. خود کانن دویل شاهد بود که دکتر بل یک بار به درستی حدس زد که بیمارش یک افسر درجه دار است که اخیرا از هنگ هایلند در باربادوس مرخص شده است.

واتسون در داستان “اتود در قرمز لاکی” یک روز صبح از خواب بیدار می شود و مجله ای را روی میز خانه شان در خیابان بیکر می بیند. نگاهش متوجه یک مقاله خاص می شود که جلوی تیتر آن با مداد علامت زده شده است:

عنوان مقاله که کمی جاه طلبانه به نظر می رسید “کتاب زندگی” بود و هدف آن این بود که نشان دهد یک انسان دقیق چه چیزهایی را می تواند با بررسی درست و منسجم دنیای پیروامونش درک کند. به نظرم مقاله ترکیبی ازهوش و ذکاوت و چرندگویی را در بر داشت.منطق آن استوار بود، ولی استنباط ها به نظر بعید و اغراق گونه بودند. نویسنده مقاله مدعی بود که می توان از روی یک تغییر حالت گذرای چهره، حرکت مختصر عضلات و نگاهی کوتاه به افکار درونی سایرین پی برد. به گفته او کسی که در زمنیه مشاهده و تجزیه و تحلیل آموزش دیده است هرگز فریب نمی خورد. نتیجه گیری هایش به اندازه بسیاری از نظرات اقلیدس محکم بودند. نتیجه گیری های او برای افراد بی تجربه آن قدر عچیب بود که اگر همان مراحلی را که او برای رسیدن به این نتیجه ها پشت سر گذاشته بود طی نمی کردند، امکان داشت او را یک غیبگو بخوانند.

واتسون ابتدا این مقاله را رد می کند و آن را بی محتوا و پوچ می داند و می گوید که تا به حال چنین مزخرفاتی را در عمرش نخوانده است.

اما هلمز چند لحظه بعد اعلام می کند که خودش آن مقاله را نوشته است. توضیح کارآگاه بزرگ درباره روند استدلال هایش برای هر دانش آموزی حیاتی است:

نویسنده نوشته بود: «یک منطق دان می تواند از روی یک قطره آب به احتمال وجود اقیانوس آتلانتیک یا آبشار نیاگارا پی ببرد، بدون اینکه آنها را دیه یا نامشان را شنیده باشد. به همین ترتیب دنیا یک زنجیره است که هربار حلقه ای کوچک از آن به ما نشان داده می شود، ما به ماهیت آن پی می بریم. علم استنباط و تجزیه و تحلیل مانند سایر هنرها تنها می تواند با مطالعه طولانی و صبورانه حاصل شود. علاوه بر آن زندگی آن قدر طولانی نیست که به یک انسان فانی اجازه دهد به بالاترین کمال ممکن دست یابد. قبل از توجه به جنبه های اخلاقی و ذهنی که بیشترین مشکل را ایجاد می کنند، بگذارید تحقیق کننده کارش را با مهارت یافتن در زمنیه مسایل ابتدایی تر آغاز کند. اجازه دهید او هنگام ملاقات با انسانی دیگر با یک نگاه از سوابق و حرفه او آگاه شود. چنین کاری ممکن است احمقانه به نظر برسد، ولی باعث تقویت توانایی مشاهده می شود و به شخص می آموزد که به کجا نگاه کند و دنبال چه چیزی بگردد. شغل هرکسی با توجه به ناخن های آن شخص، آستین های کتش، پوتین هایش، زانوی شلوارش، پینه های روی انگشت اشاره و شستش، حالت چهره اش ویقه پیراهنش قابل درک است. امکان ندارد یک تحقیق کننده کاآمد همه این عناصر را یکجا ببیند و متوجه موضوع نشود.

هلمز به واتسون می گوید:«بله، من هم به مشاهده استناد می کنم هم به استنباط. فرضیه هایی که من در اینجا مطرح کردم و به نظر تو واهی هستند کاملا عملی ان… اونقدر عملی ان که من برای امرار معاش ازشون استفاده می کنم.»

از کتاب : چطور مثل شرلوک هلمز فکر کنیم؟

منتشرشده در مقالات | برچسب‌شده | دیدگاه‌تان را بنویسید:

منابع الهام ادبی هلمز

دویل برای الهام گرفتن سراغ پیشینیان خود در این شاخه ی ادبی رفت: ادگار آلن پو، امیل گابوریو، ویلکی کالینز، انصاف حکم می کند که بگوییم دویل از هر سه نویسنده اندکی وام گرفته است.

تقریبا ردپای همه ی مطالعات دویل در داستان های هلمز یافت می شود، داستان های روزنامه ها و مجلات و حتی تبلیغات – بنابراین تعجب آور نیست که ویژگی های بارز نویسندگان داستان های کارآگاهی پیش از او را در نوشته هایش پیدا کنیم.

ادگار آلن پو

ادرگار آلن پو (1809-1849) نویسنده و شاعر و منتقد بزرگ آمریکایی که بیشترین شهرت خود را مدیون روایت های مرموز و ترسناک گوتیکی اش است. هم شعرها و هم داستان های کوتاهش معمولا نشان از تفکر دائم درباره ی مرگ و جنون و گناه (مثلا کلاغ) همین طور مثله کردن و تجزیه ی لاشه (مثلا قلب افشاگر) داشت. خلق ژانر داستان کارآگاهی را نیز به او نسبت می دهند.

دویل علاقه ی ویژه ای به پو داشت و او را برترین نویسنده ی داستان های کوتاه اصیل در همه دوران ها می دوانست، نظری که به سختی می توان آن را به چالش کشید.

دویل از آثار پو بسیار الهام گرفته است:

  • قتل های خیابان مورگ (1841) : این داستان مسلما الهام بخش شیوه ی مرگ سرهنگ شولتو در نشانه ی چهار بوده است. در “خیابان مورگ” اوانگوتانی کشنده به اتاقی دور از دسترس را می یابد. در نشانه چهار، کوتوله ای آدم کش خود را به اتاقی دور از دسترس می رساند.
  • سوسک طلایی (1843): خصیصه ی این داستان رمزنوشته ها و نگارش رمزی است. این نوشته مسلما منبع الهام رمز معروف مردان رقصان در داستان “مردان رقصان” بوده است.
  • نامه ی مسروقه (1845): درون مایه ی این داستان که مخفی کردن شیئی- در این مورد یک نامه- در مکانی آشکار است، در “رسوایی در بوهم” بازتاب یافته که در آن به جای نامه، شی مدنظر عکسی رسوا کننده است.

امیل گابوریو

امیل گابوریو (1832-1873) رمان نویس فرانسوی و از نخستین نویسندگان داستان های کارآگاهی بود. او در بهترین کتاب هایش، کارآگاهی غیرحرفه ای به نام “آقای لکوک” خلق کرد که براساس داستان های زندگی واقعی مجرمی به نام، اوژن فرانسوا ویدوک بود که بعدها رئیس پلیس شد.

دویل بررسی علمی و روشمند صحنه ی جرم و استفاده از تغییر چهره و لباس مبدل و شیوه ی روایی “بازگشت به گذشته” را از گابوریو گرفته و در سه رمان از چهار رمان هلمز به کار برده است.

ویلکی کالینز

ویلکی کالینز (1824-1889) نویسنده ی انگلیسی بسیار محبوب رمان و داستان کوتاه بود. معروف ترین رمان های او داستان اسرار آمیز زن سفید پوش و داستان کارآگاهی ماه الماس است.

شرلوک هلمز انعکاسی از ویلکی کالینز است. در زیر توصیف گروهبان کاف از شاهکار کالینز، ماه الماس ،آمده است:

—چنان تکیده که گمان می رفت مثقالی گوشت بر استخوان هایش به هم نمی رسد. لباس آراسته ی سیاهی به تن و کراواتی سفید به گردن داشت. چهره اش تیز چون تبر و پوستش زرد و خشک و پژمرده، چون برگی پاییزی بود. چشمان خاکستری روشن و خشنش هنگام مواجهه با چشمان شما، شیطنت آزاردهنده ای پیدا می کردند، گویی انتظار چیزی را از شما داشتند که خودتان نیز از آن آگاه نیستید.

توصیف کالینز از کاف را با توصیف های متعدد دویل از هلمز مقایسه کنید:

قامتش به بیش از 180 سانتی متر می رسید و چنان نحیف بود که بلندتر هم به چشم می آمد. چشمان خاکستری اش برنده و نافذ بود و بینی باریک و عقابی به چهره اش حال و هوایی زیرک و مصمم می بخشید.

برخی دیگر از آثار الهام بخش شرلوک هلمز

می توانید عناصری از آثار زیر را در ماجراهای مختلف شرلوک هلمز پیدا کنید:

اعترافات یک معتاد انگلیسی(1821): دویل ایده ی یک شرلوک هلمز قلدر و بدنامی اش به سبب اعتیاد به مواد مخدر را از کتاب توماس د کوئینسی بر گرفته است؛

داستان های هزار و یک شب جدید(1882): کتاب رابرت لویی استیونسن الهام بخش فضای سورئال و عجیب غریب و لحن و حال و هوای هندی نشانه ی چهار بوده است.

دینامیت کارها (1885): صحنه ی فلاش بک مربوط به فرقه ی مورمون ها در اتود در قرمز لاکی چیزی بیش از شباهتی اتفاقی به رمان استیونسن است؛

راز درشکه ی دوچرخ (1886): رمان فرگوس هیوم که یک سال پیش از اتود در قرمز لاکی به چاپ رسید ، نمونه ای از رمان جنایی شهری در اواخر دوره ی ویکتوریاست.

منتشرشده در مقالات | دیدگاه‌تان را بنویسید:

واقعیت هلمز

می توانید امتحان کنید . ده نفر را تصادفی انتخاب کنید و از آن ها بپرسید آیا شرلوک هلمز را می شناسند یا نه. عجیب اینکه همگی خواهند گفت بله. سپس از آن ها بپرسید که از او چه می دانند احتمال دارد بگویند که کارآگاه است، دوستی به نام واتسون دارد ، پیپ می کشد و کلاهی مضحک بر سر می گذارد.حتی شاید برخی فکر کنند که او شخصیتی حقیقی بوده است. جالب تر اینکه اگر چنین آزمونی را در همه ی قاره ها انجام دهید، به احتمال فراوان نتیجه ای یکسان دست خواهید یافت که این امر نشان از تأثیر عمیق شرلوک هلمز بر فرهنگ عامه حتی تا امروز دارد.

متفاوت با آن که شما فکر می کردید

تصور عمومی از شرلوک هلمز به میزان فراوانی از کلیشه هایی شکل گرفته که طی سال ها به این کارآگاه کبیر مربوط می شده است. برخی از این کلیشه ها از شخصیت واقعی نوشته شده در داستان ها برآمده است، در حالی که برخی دیگر برگرفته از تعداد بی شماری اقتباس های سینمایی یا تلویزیونی است. اما اگر برای نخستین بار می خواهید داستان های هلمز را دنبال کنید، احتمالا از برخورد با چنین فردی شگفت زده خواهید شد. شرلوک هلمز کسی نیست که شما فکر می کنید و همین طور دکتر واتسن رفیش.

تصور رایج در مقابل واقعیت هلمز در داستان ها

تصویر رایج از هولمز، فردی است با فکی مربعی، متمول، میان سال و خیرخواهی دوآتشه و عصا قورت داده که با هم خانه ای مسن و کمی گیج در آپارتمانی عجیب در لندن ساکن است، هردو مرد روزگار می گذرانند تا اینکه اسکاتلندیارد با پرونده ی قتل بسیار پیچیده ای وارد می شود. پرونده آن چنان مرموز است که نیرو های پلیس را سردرگم کرده است.( البته این بخش سردرگمی پلیس در داستان ها به وفور اتفاق می افتد) هلمز در قامت فردی شق و رق و عبوس و سرد و بی روح و ماهر و جدی ظاهر می شود و با شنلی عجیب و کلاهی مضحک به این سو و آن سو می دود. اما این شرلوک هلمز نیست.

کسی که در داستان ها ملاقات می کنید، مردی جوان (هلمز و واتسون هردو هنگام ملاقات با یکدیگر در دهه ی سوم زندگی به سر می بردند) و تا به این حد فقیر که به هم خانه نیاز دارد و به اندازه ای شلخته و عجیب که در پیداکردن هم خانه با مشکل مواجه است. شرلوک اهل موسیقی (ویولن می نوازد و عاشق رفتن به کنسرت است) به ندرت شوخ طبع و آن طور که با گذشت زمان مشخص می شود، دوستی وفادار است.

وی برخلاف تصور رایج، به جای شنل و کلاه شکار، کلاه سیلندر و کت فراک می پوشد. هولمز نیمه ی تاریکی نیز دارد، بی تابی و تکبر و افسردگی و اعتیاد و گرایش جامعه ستیزانه که او را از یافتن دوستان متعدد یا ایجاد رابطه ی عاشقانه باز میدارد. این ها ویژگی های شخصیتی ای است که به تشریح شرلوک هلمز حقیقی کمک می کند.

به بیان دیگر، در داستان ها هیچ گونه تصویر مضحکی از شلوک هلمز یافت نمی شود. بلکه با شخصیتی مواجه خواهید شد که دارای فضایل و رذایل ، ضعف ها و قوت ، و در زمینه حرفه اش، موفقیت و شکیت است. این شخصیت چنان پیچیده است که بیش از یک قرن طرف دارانش را به خواندن چندباره ماجراهایش باز کشانده است.

منتشرشده در مقالات | دیدگاه‌تان را بنویسید:

10تا از بهترین داستان های شرلوک هلمز

در طول 40 سال در اواخر قرن 19 و اوایل قرن 20، آرتور کانن دویل 60 داستان شرلوک هلمز را در قالب چهار رمان کوتاه و 56 داستان کوتاه (که عموماً در پنج مجموعه جداگانه منتشر می شود) منتشر کرد. ماجراهای کارآگاه نمادین دویل از همان ابتدا یک جنون بود و از آن زمان تاکنون هیچ شخصیتی به اندازه فیلم، تلویزیون، صحنه و کلام چاپی بازتولید و اقتباس نشده است.

برخی از داستان های این مجموعه قطعا بهتر از بقیه هستند. برای یک چیز، دو مجموعه نهایی منتشر شده، آخرین تعظیم او و کتاب کیس شرلوک هلمز، به طور جهانی به عنوان مواد کمتری در نظر گرفته می شوند. بنابراین در حالی که مطمئناً خواندن کل کتاب ها اتلاف وقت نیست – ممکن است آنقدر به شخصیت‌ها وابسته شوید که نتوانید کاری انجام دهید! در زیر 10 داستان را خواهید یافت: دو رمان و هشت داستان برگرفته از سه مجموعه داستان کوتاه اول.

اکثر داستان‌ها در مالکیت عمومی هستند. روی عنوان هر کدام کلیک کنید تا آنها را به صورت آنلاین به صورت رایگان بخوانید!

مطالعه در اسکارلت

برای هر خواننده جدید شرلوک، بدون شک مطالعه در اسکارلت بهترین مکان برای شروع است. هیچ مقدمه ای بهتر از ملاقات کور آقای هلمز، کارآگاه آماتور، و هم اتاقی جدیدش، دکتر جان واتسون، وجود ندارد. آنها به سرعت در مورد یکدیگر یاد می گیرند: واتسون منظم، کنجکاو، در کار خود خوب است، اما به طور کلی غیرقابل توجه است. شرلوک در مورد کارآگاهی کاملاً درخشان است، اما از بسیاری از موضوعات دیگر بی اطلاع است. او می‌تواند سرد، گوشه‌گیر و به‌طور چشمگیری مغرور باشد، هرچند به ندرت به شیوه‌ای انتقام جویانه. واتسون، شاید به طرز شگفت انگیزی برای شرلوکیان جدید، به سرعت به عنوان دوست دوست داشتنی تر نشان داده می شود.

اولین موردی که واتسون ثبت می‌کند مربوط به قتلی در خانه‌ای متروکه است که روی دیوار «RACHE» نوشته شده است. لسترید، بازپرس اسکاتلند یارد (ما هرگز نام او را نمی دانیم) از هولمز دعوت می کند تا در مورد پرونده مشورت کند. اگرچه کارآگاه نوپا در ابتدا وانمود می کند که تمایلی ندارد، اما عقل او به او اجازه نمی دهد که فرصت حل یک معما را رد کند.

نمونه‌های متعددی از روش‌شناسی کلاسیک هولمز در داستان گنجانده شده است، که کمتر بر اشتباهات مجرمان – همانطور که در داستان‌های پلیسی قبلی اتفاق افتاده بود – متکی است تا بر هوش عالی و مهارت‌های استدلال استقرایی بازپرس. در کل قانون، اینطور نیست که جنایتکاران گنگ باشند. این است که هلمز باهوش تر است.

از چرخش‌ها و چرخش‌های متعدد، تا یک سفر سرگرم‌کننده به مرزهای غربی آمریکا، تا ساخت لذت‌بخش جذابیت‌ها و ویژگی های شخصیت‌ها، و در نهایت به نتیجه فراموش‌نشدنی، نمی‌توانم مقدمه‌ای بهتر از A Study in Scarlet برای یک سریال پلیسی فکر کنم.

سگ شکاری باسکرویل

در حالی که A Study in Scarlet به عنوان مقدمه ای عالی برای هولمز و واتسون عمل می کند، هیچ داستانی به خوبی The Hound of Baskervilles ساخته نشده است. کانن دویل با استفاده از طول یک رمان به جای یک داستان کوتاه، و بدون نیاز به توضیح بیشتر، قادر است به طور کامل اعماق بدترین پرونده سری را کشف کند.

جسد سر چارلز باسکرویل در نزدیکی عمارت خود در تالاب های پرتگاه جنوب انگلستان پیدا می شود. هیچ مدرک ظاهری دال بر قتل وجود ندارد، اما نشانه‌های مشکوکی از جمله نمای یخ زده وحشت در چهره باسکرویل وجود دارد. سرنخ های زیادی برای کار کردن وجود ندارد، به جز یک افسانه قدیمی درباره یک سگ شکاری هیولا که نسل ها به وارثان باسکرویل حمله کرده است.

بخشی از لذت این داستان، ابزارهای نوشتاری مختلف است – بین حساب‌های دست اول، نوشته‌های مجله، و ارسال‌های واتسون به هلمز، خواننده به آرامی شروع به جمع‌آوری آنچه در حال وقوع است، می‌کند. اما، البته، تنها خود هلمز می تواند قطعه پایانی پازل را قرار دهد.

آیا راه حل واقعاً می تواند در ماوراء طبیعی باشد؟ شما باید داستان را بخوانید.

“لیگ مو سرخ ها “

اکنون وارد حوزه داستان کوتاه می شویم. جابز ویلسون، مردی با موهای قرمز شعله ور، با هولمز در مورد شغل مرموزی که در پاسخ به آگهی درخواستی در روزنامه انتخاب کرده بود مشورت می کند. که توسط “لیگ قرمز سر” منتشر شد، اعلام کرد که “همه مردان سر قرمزی که از نظر جسمی و ذهنی سالم و بالای بیست و یک سال سن دارند” واجد شرایط شغلی با درآمد خوب اما غیر توصیفی هستند.

ویلسون برای مصاحبه حاضر شد، اعلام شد که رنگ قرمز مناسب را درموهایش دارد، و قرار شد برای کپی کردن دایره المعارف کار کند. پس از عبور از حرف «A»، او به دفتر بازگشت و تنها تابلویی را روی در دید که روی آن نوشته شده بود «لیگ سرخ‌سرها منحل شد».

چه خبر است؟ مطمئناً در این شرایط عجیب و غریب بیش از آنچه به نظر می رسد وجود دارد. فقط هلمز می تواند چنین معمایی را حل کند. با این داستان، دویل جنبه سرگرم کننده و بازیگوش راز نویسی خود را نشان می دهد.

“مشکل نهایی”

اگرچه او تنها در این یک داستان نقش اصلی را ایفا می‌کند (در داستان‌های دیگر از او یاد شده است)، هیچ شرلوکی به اندازه پروفسور جیمز موریارتی شرور نیست. شرلوک به واتسون می گوید: «او ناپلئون جنایت است. او سازمان دهنده نیمه ای از شر و تقریباً همه چیزهایی است که در این شهر بزرگ کشف نشده است. او یک نابغه، یک فیلسوف، یک متفکر انتزاعی است. او دارای مغز درجه اول است.

هولمز مدتی است که او و گروهش را تعقیب کرده است و در آستانه کنار گذاشتن همه آنهاست. اما وقتی موریارتی متوجه می‌شود چه کسی در دنبال اوست، ورقها بر هم می‌خورد و هولمز و واتسون خودشان فرار می‌کنند. آیا آنها می توانند از چنگ این هیولای بی عاطفه فرار کنند؟

پایان این داستان با انتشار آن تقریباً باعث شورش در لندن شد.

امتیاز: حتماً باید «ماجراجویی خانه خالی» را بلافاصله پس از اتمام این کتاب بخوانید.

«ماجراجویی سیلور بلیز»

در آستانه یک مسابقه اسب دوانی مهم، یک نژاد اصیل باارزش به نام Silver Blaze ناپدید شد، مربی او به قتل رسید و تعدادی از گوسفندان در یک مرتع مجاور لنگ پیدا شدند. آیا اسب به موقع برای مسابقه پیدا می شود؟ آیا قاتل مربی پیدا می شود؟ آن گوسفندان لنگ چطور؟

چند موضوع مختلف در اینجا وجود دارد که برخی از بهترین و به یاد ماندنی ترین نوشته ها و استدلال های دویل را نشان می دهد. تبادل معروف در مورد “حادثه عجیب سگ در شب” در واقع الهام بخش یک رمان عالی بود که از آن خط به عنوان عنوان استفاده می کرد.

برخی از داستان‌های هولمز که بهتر نوشته شده‌اند تا حدودی قابل پیش‌بینی هستند، و برخی از خطوط داستانی بهتر به خوبی نوشته یا ساختارمند نیستند. “شعله نقره ای” یکی از آنهایی است که تمام بهترین عناصر کار دویل را با هم ترکیب کرده است.

“ماجراجویی راش های مسی”

زیبایی داستان‌های شرلوک هلمز این است که مطمئناً داستانی با لحنی پیدا می‌کنید که برای شما جذاب باشد. طیف وسیعی در مقیاسی وجود دارد که از سرگرم کننده و بازیگوش تا تاریک و پیچ خورده را شامل می شود. این داستان در انتهای آخر چیزها قرار می گیرد و نگاهی تاریک تر از آنچه در بیشتر داستان های دیگر داریم به ذهن دویل ارائه می دهد. گفته می‌شود، آنقدر پیچیده نیست که باعث ناراحتی شود، و، هشدار اسپویلر، در نهایت یک پایان خوش وجود دارد.

خانم ویولت هانتر جذاب به ملاقات هولمز می رود و نظر او را در مورد شغل پرستاری می پرسد که اگرچه درآمد خوبی دارد، اما با تعدادی شرایط عجیب و غریب از جمله کوتاه کردن موهایش و پوشیدن لباس های خاص همراه است. او کار را بر عهده می گیرد، اما وقتی همه چیز در خانه غریب و غریبه تر می شود، از هولمز می خواهد که به او کمک کند. معما از آنچه که هلمز یا واتسون تصور می‌کردند بسیار گسترده‌تر و پیچیده‌تر به نظر می‌رسد.

“رسوایی در بوهمیا”

این یکی دیگر از داستان های بازیگوش تر دویل است و به یاد ماندنی ترین شخصیت زن کل مجموعه را شامل می شود. از نظر شرلوک، “او بر کل جنسیت خود مسلط است.”

در آستانه ازدواج، پادشاه بوهمیا نه برای حل یک جنایت، بلکه برای حفظ یک رابطه قدیمی در سکوت نیاز به کمک دارد. پادشاه در جوانی با یک خواننده اپرای آمریکایی به نام ایرنه آدلر سر و صدا داشت. در طول رابطه آنها، پادشاه یک عکس بزرگ از آنها برای او فرستاد که هنوز در اختیار اوست. اگر ایرنه قصد کند، ممکن است عکس بیرون بیاید و نامزد پادشاه را شرمنده کند.

هولمز پرونده را در دست می گیرد و فکر می کند این یک تکه کیک برای فریب زن و بازیابی عکس است. به نظر می رسد، آیرین بسیار حیله گرتر از آن چیزی است که هولمز در ابتدا گمان می برد. با استفاده از تعدادی لباس مبدل در هر دو طرف، یکی از آنها در نهایت و برای همیشه دست برتر را به دست می آورد. اما آیا این آدلر یا هولمز برنده این ماجرا است؟

“ماجراجویی سازنده نوروود”

این داستان به همان اندازه شروع به یاد ماندنی دارد که در قانون می‌بینید: یک وکیل جوان، جان مک فارلین، به دفتر هولمز می‌آید و به خوبی می‌داند که او دستگیر و متهم به قتل خواهد شد. روز قبل، مک فارلین در وصیت نامه یکی از مشتریانش ذینفع شده بود. بعد از ظهر همان روز، مشتری به شدت مورد ضرب و شتم قرار گرفت و جسدش در شعله های آتش پیدا شد تا شواهد را پنهان کند. البته همه نشانه ها به گناه مک فارلین اشاره دارد.

بازرس لسترید فعلاً مک فارلین را در بازداشت نگه می دارد و به هولمز فرصت می دهد تا قبل از متهم شدن وکیل جوان بی گناهی او را ثابت کند. آیا او می تواند آن را انجام دهد؟

دیدن اینکه هلمز مجبور است برعکس روش‌شناسی معمول خود کار کند، جالب است. ما همچنین تصویر کامل تری از لسترید را در این داستان می بینیم. به نظر می رسد که رابطه بین او و هولمز به جای اینکه صرفاً از رقابت بیزار باشد، به یک رفاقت واقعی شکوفا می شود.

«ماجراجویی چارلز آگوستوس میلورتون»

در حالی که هولمز همیشه عدالت را از نظر قانون به عنوان دنباله اصلی خود می داند، هر چند وقت یک بار پرونده ای پیش می آید که ایده های او را در مورد درست و غلط به چالش می کشد. خاطره انگیزترین آنها داستان چارلز آگوستوس میلورتون است. او یک فرد تنها و ثروتمند است که درآمد اصلی او از کسب و کار باج گیری است. او نامه‌ها و عکس‌های بی‌معنا را می‌خرد و سپس آن‌ها را به هر کسی که بالاترین قیمت را پیشنهاد می‌دهد، می‌فروشد، بدون توجه به اینکه زندگی چه کسی در این فرآیند نابود می‌شود.

هولمز توسط لیدی ایوا بلک ول که مشتاق بازیابی برخی اسناد سازش‌کننده است، در مبارزه با میلورتون استخدام می‌شود. میلورتون به اندازه‌ای که لندن ندیده است، آدم بدی است، و اگرچه هولمز از او آگاه است، اما این شانس را نداشته است که شواهدی مبنی بر نقض قانون را بیابد. این فرصت اوست و از آن استفاده می برد. خواننده موهبت استتارهای هوشمندانه، نامزدی دروغین، شکستن و وارد شدن، گسستن، و پایان غافلگیرکننده‌ای را که در این داستان‌ها خواهید دید.

منتشرشده در Uncategorized, شرلوک, مقالات | برچسب‌شده | دیدگاه‌تان را بنویسید:

نکاتی جالب درباره شرلوک هلمز که نمی دانستید

حقایق جالب در مورد شرلوک هلمز
با شخصیت محبوب سر آرتور کانن دویل آشنا شوید.
شرلوک هلمز

شرلوک هلمز، که توسط سر آرتور کانن دویل در سال 1887 خلق شد، مطمئناً کارآگاه مورد علاقه ملت است – اما واقعاً چقدر درباره او می دانیم؟

آیا او هرگز گفته بود “ابتدایی”؟ چرا دویل به کشتن او فکر کرد؟ کدام فرد از خانواده سلطنتی از طرفداران پرشور او بود؟

در اینجا حقایق جالبی وجود دارد که هر طرفدار هلمز باید بداند…

  1. شرلوک شرینفورد نام داشت
    در ابتدا سر آرتور کانن دویل نام کاراگاه را شرینفورد گذاشت، اما نظرش تغییر کرد – شاید به این دلیل که کریکت‌بازان معروف ناتینگهام به نام شروین و شاکلک وجود داشتند و نویسنده از طرفداران پر و پا قرص این ورزش بود.
  2. جان واتسون تقریباً Ormand Stacker نامیده می شد
    یادداشت هایی در موزه لندن وجود دارد که نشان می دهد هر دو شخصیت ممکن است نام های بسیار متفاوتی داشته باشند.
  3. هلمز از یک معلم الهام گرفته شد
    کانن دویل چنان تحت تأثیر دکتر جوزف بل، مدرس دانشگاه ادینبورگ قرار گرفت که می‌توانست بیماران را از روی نگاه تشخیص دهد، به طوری که مهارت‌های ادراک شرلوک را بر اساس او بنا کرد.
  4. مطالعه در اسکارلت محبوب نبود
    اولین ماجراجویی او توسط چندین ناشر رد شد و در سالانه کریسمس Beeton چاپ شد، که موفقیت آمیز نبود.
  5. شرلوک هلمز محبوب ترین شخصیت فیلم است
    … یا حداقل محبوب ترین شخصیت انسانی! او در 226 فیلم بازی کرده است در حالی که دراکولا در 239 فیلم بازی کرده است!
  6. و او بیش از 100 سال است که در فیلم ها حضور دارد
    با اولین نسخه بی صدا – شرلوک هلمز گیج شده – ساخته شده در سال 1900.
  7. شرلوک هرگز نمی گوید “ابتدایی، واتسون عزیزم”
    به نظر می رسد همه چیزهایی که می دانیم دروغ است! در حالی که کارآگاه چندین بار می گوید «ابتدایی» و «واتسون عزیزم»، او هرگز این دو را کنار هم نمی گذارد.
  8. مایکرافت هلمز فقط در دو داستان است
    اگرچه او اغلب نقش بزرگ تری در برنامه ها و فیلم های تلویزیونی دارد، برادر شرلوک مایکرافت در واقع فقط در مترجم یونانی و برنامه های بروس-پارتینگتون ظاهر می شود.
  9. ملکه ویکتوریا از طرفداران شرلوک بود
    در داستان «برنامه‌های بروس-پارتینگتون»، شرلوک برای قدردانی از خدمات ملکه ویکتوریا به ویندزور دعوت می‌شود و یک سنجاق کروات زمرد به او اهدا می‌شود.
  10. کانن دویل به دلیل سر رفتن حوصله اش از شرلوک هلمز سعی کرد او را بکشد
    پس از دو سال نوشتن داستان های محبوب، نویسنده از کارآگاه به تنگ آمده بود و شکایت می کرد که “ذهن من را از چیزهای دیگر می گیرد”.
  11. واتسون و هلمز در شطرنج پیروز می شوند
    در مسابقه شطرنج آکسفورد-کمبریج در سال 1969، بازیکنان آکسفورد به نام واتسون و هلمز هر دو برنده بازی های خود شدند.
  12. موزه شرلوک هلمز در خیابان بیکر 221b نیست
    در واقع در شماره 239 قرار دارد.
  13. ضریب هوشی شرلوک 190 است
    یا حداقل این همان چیزی است که مردی به نام جان رادفورد در کتاب خود به نام «هوش شرلوک هلمز و سایر مشکلات سه لوله» تخمین می زند. میانگین بین 100 تا 110 است، در حالی که انیشتین 160 بود.
  14. شرلوک هلمز عضو افتخاری انجمن سلطنتی شیمی است.
    بله، با وجود اینکه یک شخصیت تخیلی بود، RSC در سال 2002 به او کمک هزینه تحصیلی داد و جایزه خود را به دکتر جان واتسون (مردی واقعی که او هم همکار است!) در مقابل مجسمه هولمز در خارج از ایستگاه خیابان بیکر اهدا کرد.
  15. The Speckled Band محبوب ترین داستان شرلوک هلمز است
    نه تنها مورد علاقه کانن دویل بود، بلکه اغلب در نظرسنجی های خوانندگان صدرنشین است.

منتشرشده در شرلوک, مقالات | برچسب‌شده , | دیدگاه‌تان را بنویسید:

نقاشی و طراحی های کانن دویل

در اینجا مجموعه ای از طراحی ها و نقاشی های آرتور کانن دویل است. کانن دویل خیلی زود زمانی که در مدرسه بود شروع به طراحی کارتون کرد. او سپس به کشیدن یادداشت های سفر، در آثار مطالعاتی و نامه ها ادامه داد. در آخرین سال زندگی خود سرگرمی با آبرنگ و نقاشی رنگ روغن را آغاز کرد.

1870-1875
تراژدی جودکین

این کارتون توسط آرتور کانن دویل جوان (11 تا 16 ساله) در طول سال های کالج او در استونی هرست در حدود 1870-1875 ساخته شده است. احتمالاً در مجله کالج “Wasp” منتشر شده است. اورارد دیگبی، یکی از همکلاسی‌هایش، نوشت: «سبک آن به آسانی و برازندگی سبک ادبی او نیست، اما دارای ویژگی‌هایی است که به خوبی می‌توانم درباره آن قضاوت کنم، زیرا سه سال همکلاسی او بودم. «ماجراجویی جودکین» هرگز کامل نشد، زیرا دویل به کارکنان ادبی Wasp گفت که هر کدام می‌توانند نتیجه‌گیری خود را برای داستان بیان کنند. آیا جودکینز می تواند الهام بخش برخی از قهرمانان دویل بوده باشد؟ شاید یک تحلیل نهایی از سرتیپ جرارد به جودکینز و بارون ماربات بدهد! »

The Judkin’s Tragedy (1870~1875)

1880
Log of the S.S. “Hope” (1880): صید نهنگ گرینلند و فوک

از 28 فوریه تا 10 آگوست 1880، دکتر آرتور کانن دویل جوان به مدت 6 ماه به عنوان جراح در Hope در قطب شمال خدمت کرد. در طول سفر، او خاطراتی از ماجراهای خود با 54 نقاشی، عمدتاً رنگی نوشت.

گزارش آرتور کانن دویل ازhope S.S. (جلد 1)

گزارش آرتور کانن دویل از hope S.S. (جلد 2)

گزارش آرتور کانن دویل از امید S.S. (جلد 3)

1881
مجوز کشتن

خود پرتره آرتور کانن دویل، که خود را در حالی که مدرک دیپلم خود را در بالا نگه داشته است، به تصویر می‌کشد که در زیر «مجوز کشتن» نوشته شده است. او در 1 آگوست 1881 مدرک کارشناسی پزشکی (M.B.) و کارشناسی ارشد جراحی (C.M.) را از دانشگاه ادینبورگ دریافت کرد.

سفر S.S. Mayumba

از اکتبر 1881 تا ژانویه 1882، آرتور کانن دویل به عنوان جراح در کشتی S.S. Mayumba به مقصد غرب آفریقا خدمت کرد. در طول سفرش حسابی با 15 نقاشی نوشت.

فرناندو پو از خلیج (27 اکتبر 1881)

1882
خانه من

در ژوئن 1882، اندکی پس از نصب در بوش ویلا، ساوت سی، آرتور کانن دویل به مادرش مری نامه نوشت و نقشه ای از خیابان الم گروو را ضمیمه کرد تا نشان دهد خانه اش در کجا قرار دارد:

«خانه من: همان جاست. اما این یک خانه مدرن بسیار شیک تر است، هیچ کلبه قدیمی قابل توجهی مانند آن وجود ندارد. »

خانه من (ژوئن 1882)

1883
دریافت جایزه اینس

در دسامبر 1883، آرتور کانن دویل به مادرش مری نوشت و طرح کوچکی را که خود (مرد بلندقد) را در میان پسران کوچک نشان می‌داد، اضافه کرد تا جایزه برادر کوچکش اینس (The Lays of Ancient Rome) را بگیرد:

دریافت جایزه اینس کانن دویل (دسامبر 1883)
شهردار؛ جایزه اول، دوم، سوم (کانان دویل)

1889-1890
The White Company – Armor of a Knight

آرتور کانن دویل در دفتر یادداشت خود برای شرکت سفید، شوالیه ای را ترسیم می کند که تمام قسمت های زره ​​او را با جزئیات نشان می دهد.

دفترچه یادداشت برای شرکت سفید، زره یک شوالیه (1889-1890)

1894
دور چراغ قرمز

در 4 ژوئن 1894، آرتور کانن دویل نامه‌ای به الجرنون متوئن (ناشر Methuen & Co.) نوشت و عنوانی را برای جلد داستان‌های جمع‌آوری‌شده با طراحی سریع پیشنهاد کرد. او ابتدا به زیر چراغ قرمز فکر کرد.

نقاشی ضمیمه نامه به الجرنون متوئن (4 ژوئن 1894)

1897
ارسال نامه از هاسلمر به شیکاگو

در ژانویه 1897، آرتور کانن دویل نامه‌ای به هربرت اس استون نوشت که شامل طرحی بود که مسیر ارسال از هاسلمر (انگلستان) به شیکاگو (ایالات متحده آمریکا) را نشان می‌داد.

نامه به هربرت اس استون (ژانويه 1897)

1907-1930
Windlesham: دوره یک روز

آرتور کانن دویل این کارتون را زمانی که در ویندلشم (کروبرو، ساسکس) بود انجام داد. او روند یک روز را در خانه‌اش توصیف کرد که از ساعت 11:30 صبح (مجر وود کجاست؟) شروع می‌شود و در ساعت 12:30 صبح (کانان دویل خبر دریافت می‌کند) به پایان می‌رسد.

1913
پرتره چلنجر

در سال 1913، آرتور کانن دویل تصور خود را از پروفسور چلنجر، شخصیت اصلی رمان‌هایش «دنیای گمشده» (آوریل تا نوامبر 1912) و «کمربند سمی» (آوریل-آگوست 1913) در این زمان ترسیم کرد. حاشیه نویسی روی نقاشی توسط همسرش ژان کانن دویل نوشته شده است.

1930
شهر من

در این نقاشی رنگ روغن، آرتور کانن دویل، دیو کوچکی را به تصویر کشیده است که بر روی گنبدی نشسته است و در شب به یک شهر فکر می کند.

سالن اسپارینگ

در این نقاشی رنگ روغن، آرتور کانن دویل یک سالن اسپارینگ Regency را به تصویر کشیده است.

The Old Horse

چند بار قبل از مرگ، آرتور کانن دویل خلاصه ای از زندگی خود را ترسیم کرد و خود را به عنوان “اسب پیر” در حالی که سوغاتی های زیادی حمل می کند به تصویر کشید. برای جزئیات هر قسمت از نقاشی اینجا را کلیک کنید.

بدون تاریخ
خانه ای آرام در جنگل

«سلام! یه کاری بکن هر کاری بکن! آنها را بزن! لگد زدن به آنها! دم آنها را بکشید! »

A Quiet Home in the Forest (undated)

منتشرشده در سر آرتور کانن دویل, مقالات | برچسب‌شده , | دیدگاه‌تان را بنویسید:

خالق شرلوک هلمز از او خسته شده است

خالق شرلوک هلمز از او خسته است مقاله ای است که در اول ژوئیه 1930 در دیلی میل منتشر شد، شامل بخشی از مصاحبه با آرتور کانن دویل.

سر آ. کانن دویل خود نیز کمی کارآگاه است.

شخصیت اصلی.

لندن.

سر آرتور کانن دویل، خالق شرلوک هلمز – که اخیراً تولد 71 سالگی خود را جشن گرفت – به این نتیجه رسیده است که از اینکه صرفاً به عنوان خالق شخصیت معروف شرلوک هلمز شناخته شود خسته شده است.

“شاید دوباره شرلوک هلمز؟” از او پرسیده شد

سر آرتورسر سخت به نظر می رسید.

او گفت: «نه، من کارم را انجام داده ام. “راستش را بگویم از شنیدن اینکه خودم را نویسنده شرلوک هلمز توصیف می‌کنند، خسته شده‌ام. ممکن است فکر کنم چیزی جز داستان‌های پلیسی ننوشته‌ام.”

دکتر اسکاتلندی.

“آیا شرلوک هلمز در زندگی واقعی وجود داشت؟”

پاسخ سر آرتور قاطعانه بود. او گفت:

او یک دکتر در ادینبورگ بود – دکتر بل – زیر نظر او تحصیل کردم. او استعدادی تقریباً عجیب برای استنتاجات بزرگ از مشاهدات کوچک داشت.

«وقتی سعی کردم کارآگاهی را ترسیم کنم، طبیعتاً به دکتر بل و روش‌های او فکر می‌کردم و آنچه را که او در تشخیص بیماری به کار می‌برد، در تشخیص جرم به کار می‌بردم.

“واتسون فقط یک مرد معمولی بود. او واقعاً احمق نبود – فقط یک مرد معمولی.”

سر آرتور یک “ذهن کارآگاهی” واقعی دارد. لیدی دویل در مورد آن صحبت کرده ومی گوید:

“شوهرم شگفت‌انگیزترین کار شرلوک هلمز را خودش انجام داده است. مردم از سرتاسر جهان برای او می نویسند، شاید در مورد یکی از بستگان مفقود شده، پس از شکست کامل تحقیقات پلیس، از او کمک می‌خواهند.

“او خودش پرونده ها را بررسی کرده است و گاهی اوقات توانسته است به افراد کمک کند که اقوام ناپدید شده کجا پیدا می شوند – و آنها واقعاً حتی تا امروز هم پیدا شده اند. او قدرت استنتاج شگفت انگیزی دارد…”

اوقات حاضر سر آرتور اکنون به علا قه اش به ماورالطبیعه می گذرد.

او گفت: «من ده کتاب در موضوعات روانی نوشته ام. “این یک کار از روی علاقه است، زیرا مردم چنین کتاب هایی را نمی خوانند.”

منتشرشده در مقالات | برچسب‌شده , | دیدگاه‌تان را بنویسید:

The Man Who Would Be Sherlock: The Real-Life Adventures of Arthur Conan Doyle

برای دانلود کلیک کنید

نام کتاب: The Man Who Would Be Sherlock: The Real-Life Adventures of Arthur Conan Doyle

سال انتشار: 2008

تعداد صفحه: 300

نوبت انتشار: چاپ اول

نویسندگان:Chantrelle, Eugene;Doyle, Arthur Conan;Holmes, Sherlock;Sandford, Christopher

ناشر:Thomas Dunne Books

فرمت فایل: epub

منتشرشده در کتاب شرلوک هلمز, کتابخونه شرلوک | برچسب‌شده , , , | دیدگاه‌تان را بنویسید: