او ناپلئون جنایت است، واتسون
شرلوک هولمز، “مسئله نهایی”
بزرگترین دشمن شرلوک هولمز، پروفسور جیمز موریارتی بود، که اولین جنایتکار بزرگ داستانی، یکی از به یاد ماندنیترین ضدقهرمانان در تمام ادبیات و بزرگترین شرور در تمام ادبیات کارآگاهی نامیده شده است. کانن دویل موفق میشود به پروفسور حال و هوای بدخواهی بدهد. بخشی از این به دلیل ظاهر وهمآور اوست. موریارتی به عنوان قد بلند، لاغر و رنگپریده، با چشمان خاکستری فرورفته و پیشانی گنبدی شکل توصیف میشود. صورت او به شکلی خزنده بیرون زده و نوسان میکند.
هولمز پس از سالها به عنوان کارآگاه مشاور، احساس کرده است که یک نیروی مرکزی بر صحنه جرم لندن تسلط دارد. او به واتسون میگوید: «او ناپلئون جنایت است». او بالاخره تصمیم گرفته است که موریارتی در مرکز یک سازمان بزرگ جنایت قرار دارد. هولمز آنقدر با روشهای انحرافی موریارتی آشنا شده است که میتواند جنایات او را تشخیص دهد. «شما میتوانید یک استاد قدیمی را از روی حرکت قلمموهایش تشخیص دهید.»
من میتوانم وقتی یک موریارتی را میبینم، او را تشخیص دهم.» (دره وحشت )
قبل از اینکه هولمز با استاد ملاقات کند، سه بار از اتاقهای موریارتی بازدید کرده است. اما هیچ چیز مجرمانهای پیدا نمیکند. هولمز در ادامه تلاشهایش، سرانجام در «مسئله نهایی» ، آماده است تا سازمان موریارتی را به دام بیندازد.

ویژگی غالب استاد، ظرفیت ذهنی بالای اوست. هوش او به حدی است که شرلوک هولمز به واتسون اعتراف میکند که موریارتی از نظر فکری همسطح اوست. در اولین حضورش ، موریارتی جسارت پیدا میکند و در محل اقامت هولمز در خیابان بیکر، پلاک ۲۲۱b حاضر میشود. او «تله هولمز» را حس کرده است. صحنه واضحی که حاصل میشود، دو ذهن بزرگ را در حال دوئل نشان میدهد.
هولمز «اگر چیزی برای گفتن دارید، میتوانم پنج دقیقه به شما وقت بدهم.»
موریارتی «هر آنچه که باید بگویم، قبلاً به ذهنتان رسیده است.»
هولمز «پس احتمالاً پاسخ من به ذهن شما رسیده است.»
موریارتی “محکم ایستادهای؟”
هولمز “کاملاً.”
اینکه هولمز موریارتی را بزرگترین چالش خود میداند، در پایان مصاحبهشان آشکار میشود. موریارتی هشدار میدهد که اگر هولمز او را به زیر بکشد، او نیز هولمز را نابود خواهد کرد. پاسخ شرلوک:
“اگر از احتمال اولی مطمئن بودم، با روی باز دومی را میپذیرفتم.”
نام موریارتی تنها در هفت داستان هولمز آمده است. موریارتی پس از مواجهه با هولمز در اقامتگاهش در خیابان بیکر، هولمز را تا سوئیس تعقیب میکند و در آنجا او را در هتل Englisher Hof در مایرینگن پیدا میکند. سپس مبارزه معروف آنها در بالای آبشار رایشنباخ رخ میدهد که هر دو ظاهراً به زمین میافتند.
وقتی مسئاله نهایی در مجله Strand منتشر شد، لندن از شدت ناامیدی منفجر شد. در هشت سال آینده هیچ داستان شرلوک هولمزی وجود نخواهد داشت. در خانه خالی، هولمز میگوید که چگونه موریارتی او را تا سوئیس ردیابی کرده و مبارزه آنها در رایشنباخ را شرح میدهد. بنابراین ما میفهمیم که چگونه او زنده مانده است. و در نهایت در دره وحشت، هولمز، پس از رمزگشایی رمز فرد پورلاک، گمان میکند که موریارتی پشت قتل احتمالی جان داگلاس است. دویل پیشینهای از پروفسور موریارتی به ما میدهد. ما متوجه میشویم که او در ابتدا به عنوان یک ریاضیدان موفقیت زیادی داشت. در سن ۲۱ سالگی، رسالهای موفق در مورد قضیه دوجملهای نوشت. به نظر میرسد بسط [a + b]n اولین بار توسط اقلیدس حدود ۳۰۰ سال قبل از میلاد ذکر شده است. تعدادی دیگر از ریاضیدانان، از جمله ایزاک نیوتن که این عبارت را برای مقادیر کسری و منفی n تعمیم داد، در این مفهوم مشارکت داشتند. سرانجام، در دهه ۱۸۲۰، نیلز هنریک آبل نروژی اثباتی برای همه مقادیر n ارائه داد (اندرسون ۱۹۸۹، ۲۷۸). توجه داشته باشید که همه اینها مدتها قبل از زمان موریارتی اتفاق افتاد. موریارتی با این مسئله قدیمی چه میکرد؟

هرچه که بود، در مسئاله نهایی به ما گفته میشود که رساله او از “مد اروپایی” برخوردار بود. موفقیت آن منجر به کسب کرسی ریاضیات توسط موریارتی در یک دانشگاه کوچک در انگلستان شد.
بعداً، در دره وحشت، متوجه میشویم که موریارتی همچنین کتاب “دینامیک یک سیارک” را که از نظر ریاضی دشوار است، منتشر کرده است. برخی از هولمزیها، با نادیده گرفتن کلمه “an” در عنوان، گمانهزنی کردهاند که کار موریارتی به رویکردی کلی به حرکات همه سیارکها پرداخته است. یک شیمیدان مشهور/ و نویسنده: ایزاک آسیموف، یک شرلوکیدان مشتاق، احساس کرد که عنوان به این معنی است که پروفسور موریارتی در حال بحث در مورد یک سیارک خاص است.
با توجه به اینکه حرفه دانشگاهی او به چنین وضعیتی رسیده است شروع خوبی بود، اما جای تعجب دارد که چرا استاد به جرم روی آورد. اما «شایعات سیاه» باعث شد که او از کرسی خود در دانشگاه استعفا دهد. او در لندن به عنوان «مربی ارتش» مشغول به کار شد، شغلی که به سختی میتوان آن را پردرآمد دانست. با این حال، او در شش بانک مختلف (دره وحشت) سرمایه داشت. در نهایت، هولمز متوجه میشود که در مرکز یک سازمان عظیم قرار دارد که بیشتر جرایم لندن را کنترل میکند. سازمان موریارتی با جعل، سرقت و حتی قتل سر و کار دارد. بخشی از شواهد شرلوک برای اقدامات غیرقانونی موریارتی این واقعیت است که او صاحب یک نقاشی از گروز است.
ژان باپتیست گروز (۱۷۲۵-۱۸۰۵) نقاش فرانسوی بود که در «روایت احساسی در هنر» تخصص داشت (تانسی و کلاینر، ۱۹۹۶، ۹۰۲). مشهورترین نقاشی او، «عروس روستا» (۱۷۶۱)، در موزه لوور آویزان است. این اثر وقتی در سالن پاریس ۱۷۶۱ به نمایش گذاشته شد، جمعیت زیادی را به خود جلب کرد (تانسی و کلاینر، ۱۹۹۶، ۹۰۳). نقاشیهای گروز دوباره در زمان دویل بسیار محبوب شدند و قیمتهای رکوردشکنی را در حراجیها به ثبت رساندند. چگونه استادی که تنها ۷۰۰ پوند در سال درآمد داشت، میتوانست چنین اثر هنری گرانقیمتی را خریداری کند؟ بدیهی است که او یا آن را دزدیده بود یا منبع درآمد دیگری داشت.

لازم به ذکر است که در دره وحشت، هولمز موریارتی را به جاناتان وایلد، یک جنایتکار لندنی که در سال ۱۷۲۵ به دار آویخته شد، تشبیه کرد. یکی از استراتژیهای وایلد این بود که کالاهایی را که دزدیده بود به صاحب اصلی برگرداند – و – حقالزحمه «یابنده» را دریافت کند. اما طبق گزارشها، خود کانن دویل، آدام ورثِ معاصرتر را به عنوان الگوی پروفسور موریارتی معرفی کرده است . ورث نیز مانند وایلد و موریارتی، شبکه گستردهای از دزدان لندنی داشت. سر رابرت اندرسون، رئیس تحقیقات جنایی اسکاتلند یارد، او را ناپلئون دنیای جنایتکاران نامید . ورث در سال ۱۸۴۴ در پروس متولد شد. خانوادهاش وقتی او پنج ساله بود به آمریکا نقل مکان کردند و او سرانجام به یک سرباز اتحادیه تبدیل شد. اگرچه او از اولین نبرد بزرگ، در بول ران، جان سالم به در برد، اما در فهرست کشتهشدگان در جنگ قرار گرفت. او این را فرصتی برای ناپدید شدن دانست.
او اکنون حرفه سرقت را آغاز کرد، ابتدا در منطقه بوستون. سرقت بزرگ او در نوامبر ۱۸۶۹ رخ داد، زمانی که بزرگترین بانک بوستون، بانک ملی بویلستون، را سرقت کرد. ورث با استفاده از نام مستعار ویلیام ای. جادسون، ساختمان مجاور بانک را اجاره کرد. سپس، با محاسبه موقعیت دیوار گاوصندوق فولادی بانک را سوراخ کرد، او شبها تا زمانی که توانست پشت گاوصندوق را بردارد حفاری کرد. گزارش شده است که این سرقت بین ۱۵۰۰۰۰ تا ۲۰۰۰۰۰ دلار بوده است . کانن دویل از ترفند مشابهی در انجمن مو سرخ ها استفاده میکند که در آن کلاهبرداران به گاوصندوق بانک تونل میزنند. بانک، آژانس پینکرتون را برای تعقیب ورث استخدام کرد. ورث که تحت فشار بود، به اروپا گریخت. سپس نام هنری جی. ریموند را برای خود برگزید که احتمالاً از بنیانگذار و سردبیر اخیراً فوت شده نیویورک تایمز گرفته شده است. او تا آخر عمر از این نام مستعار استفاده کرد. در لندن، او شبکه جنایی را راهاندازی کرد که توجه دویل را به خود جلب کرد و عنوان ناپلئون دنیای جنایتکاران را برای او به ارمغان آورد. جنجالیترین جنایت ورث، سرقت نقاشی توماس گینزبورو، دوشس دوونشایر، بود. دوشس زنی بسیار زیبا بود. زندگی جنسی او «به شدت شهوانی» نامیده شده است. او به معشوقه شوهرش اجازه داد تا با آنها زندگی کند تا همه بتوانند از زندگی مشترک سه نفره لذت ببرند. علاقه عمومی به او زمانی افزایش یافت که پرتره او در سال ۱۷۸۷ توسط گینزبورو معروف نقاشی شد. این پرتره که خود تاریخچه جالبی داشت، در ماه مه ۱۸۷۶ در کریستیز به حراج گذاشته شد. ویلیام اگنیو، دلال آثار هنری، این نقاشی را به قیمت ۱۰۶۰۵ پوند خریداری کرد. در آن زمان، این بالاترین قیمتی بود که تاکنون در حراج برای یک پرتره پرداخت شده بود. اگنیو تقریباً بلافاصله نقاشی را به جی. اس. مورگان فروخت. قرار بود این هدیهای برای پسرش، صنعتگر ثروتمند، جی. پی. مورگان باشد. قبل از اینکه انتقال انجام شود، ورث در ۲۷ مه ۱۸۷۶ به گالری اگنیو وارد شد و این اثر هنری معروف را دزدید. ورث بلافاصله شروع به نوشتن مجموعهای از نامهها به اگنیو کرد و پیشنهاد داد که نقاشی را در ازای دریافت مبلغی بازگرداند. شاید ورث، مانند دویل، با تاکتیکهای جاناتان وایلد آشنا بود. درخواست اولیه او ۲۵۰۰۰ دلار بود (او از آمریکا مینوشت). مذاکرات شکست خورد و ورث نقاشی را تقریباً ۲۵ سال نگه داشت. در سال ۱۹۰۱، با واسطهگری پینکرتونها، ورث نقاشی را بازگرداند. طبق گزارشها، او ۲۵۰۰۰ دلار دریافت کرد، دقیقاً همان رقمی که ۲۵ سال قبل درخواست کرده بود. مبلغ دقیقی که ورث دریافت کرد نامشخص است، منابع دیگر مبالغ متفاوتی را ذکر میکنند. اگنیو خیلی زود نقاشی دوشس دوونشایر را به این مرد ۶۴ ساله فروخت.

خانواده مورگان سرانجام در ۱۳ ژوئیه ۱۹۹۴ این نقاشی را در حراجی ساتبیز لندن به حراج گذاشتند. این نقاشی به قیمت ۲۶۵۵۰۰ پوند به دوک دوونشایر فروخته شد! شباهت این دو جنایتکار بزرگ، موریارتی و ورث، کاملاً مشهود است. هر دو در مرکز یک حلقه گسترده جنایی در لندن بودند. هر دو یک اثر هنری گرانقیمت از یک نقاش معتبر را در اختیار داشتند. عنوان شخصیت خیالی گروز که پروفسور موریارتی در اختیار داشت، «یکی از بامزهترین جناسهای کانن دویل» نامیده شده است. عنوان نقاشی، Jeune Fille a l’agneau، به معنای “دختر جوان با یک بره” است. اما اکثر هولمزیها به سرعت به شباهت کلمه فرانسوی “agneau” با نام دلالی که ورث دوشس را از او دزدید، آگنو اشاره میکنند.
پروفسور موریارتی نمونهی عالی دیگری از شخصیت دوگانه در داستانهای پلیسی است. در بخش مربوط به پو در فصل اول دیدیم که ماهیت دوگانهی بشریت در داستانهای دوپن او برجسته شده است. اخیراً مطالعهای در مورد دوگانگی یا روح دوبخشی که در داستانهای پلیسی اولیه توصیف شده است، انجام شده است. کریگهیل این دوگانگی را از آغاز آن در «قتلهای خیابان مورگ» اثر پو (۱۸۴۱)، تا بازرس باکت در «خانه متروک» اثر چارلز دیکنز (۱۸۵۳) و گروهبان کاف در «سنگ ماه» اثر ویلکی کالینز (۱۸۶۸) و تا «دکتر جکیل و آقای هاید» اثر رابرت لویی استیونسون (۱۸۸۶) دنبال میکند. موریارتی، که آشکارا به فهرست کریگهیل اضافه شده است، جنبه بد خود، «مغز متفکر جنایتکار»، را دارد که بر اساس شخصیت جنایتکار بزرگ، آدام ورث، ساخته شده است. موریارتی، دانشمند، جنبه خوب این مرد، بر اساس شخصیت ستارهشناس، سایمون نیوکامب، ساخته شده است. موریارتی علاوه بر کارش روی قضیه دوجملهای و روی سیارکها، به حرکات سایر اجرام آسمانی نیز علاقهمند بود. در کتاب «وال»، او کسوف و خسوف را برای بازرس مکدونالد توضیح میدهد. سایمون نیوکامب، ستارهشناس کانادایی-آمریکایی، دقیقاً همان علایقی را داشت که به موریارتی نسبت داده میشد. نیوکامب، که در سال ۱۸۳۵ در نوا اسکوشیا متولد شد، دوران کاری خود را در ایالات متحده گذراند. او به عنوان استاد ریاضیات و نجوم در رصدخانه نیروی دریایی ایالات متحده منصوب شد. او تا زمان بازنشستگیاش در سال ۱۸۹۷ در آنجا ماند (فرهنگنامه بیوگرافی کانادایی آنلاین). از سال ۱۸۸۴، نیوکامب همچنین به عنوان استاد ریاضی به صورت پاره وقت در دانشگاه «کوچک» جان هاپکینز مشغول به کار شد. اما، مانند موریارتی، او نیز مجبور به استعفا شد، اگرچه هیچ «شایعات تاریکی» وجود نداشت. کار تحقیقاتی اولیه او بر دو مورد از علایق موریارتی متمرکز بود. او یک اثر منتشر نشده اولیه در مورد قضیه دو جملهای نوشت و اولین مقاله منتشر شده او به روشی از دینامیک پرداخت. آگهی ترحیم او در روزنامه تایمز به مقالهای قدیمی در مورد مدار سیارکها اشاره کرد. در دهه ۱۸۶۰، نیوکامب چندین مقاله در مورد دینامیک سیارکهای منفرد منتشر کرد. او با نامگذاری سیارک ۸۵۵، نیوکامب، به افتخار خود مورد تقدیر قرار گرفته است (ویکیپدیا). نیوکامب در دهههای ۱۸۶۰ و ۱۸۷۰ رهبری سفرهای اکتشافی برای خورشیدگرفتگی را بر عهده داشت (شفر ۱۹۹۳، ۱۱). بنابراین، هم موریارتی و هم نیوکامب به قضیه دوجملهای، حرکت سیارکها و خورشیدگرفتگی علاقهمند بودند. اشاره شده است که پاراگرافهایی که حرفه علمی این دو را توصیف میکنند تقریباً یکسان هستند. این نبوغ آرتور کانن دویل بود که توانست پروفسور موریارتی را، با حضور بسیار کم در داستانهای هولمز، به چنین شخصیت زنده و بدخواهی تبدیل کند.

