در طول 40 سال در اواخر قرن 19 و اوایل قرن 20، آرتور کانن دویل 60 داستان شرلوک هلمز را در قالب چهار رمان کوتاه و 56 داستان کوتاه (که عموماً در پنج مجموعه جداگانه منتشر می شود) منتشر کرد. ماجراهای کارآگاه نمادین دویل از همان ابتدا یک جنون بود و از آن زمان تاکنون هیچ شخصیتی به اندازه فیلم، تلویزیون، صحنه و کلام چاپی بازتولید و اقتباس نشده است.
برخی از داستان های این مجموعه قطعا بهتر از بقیه هستند. برای یک چیز، دو مجموعه نهایی منتشر شده، آخرین تعظیم او و کتاب کیس شرلوک هلمز، به طور جهانی به عنوان مواد کمتری در نظر گرفته می شوند. بنابراین در حالی که مطمئناً خواندن کل کتاب ها اتلاف وقت نیست – ممکن است آنقدر به شخصیتها وابسته شوید که نتوانید کاری انجام دهید! در زیر 10 داستان را خواهید یافت: دو رمان و هشت داستان برگرفته از سه مجموعه داستان کوتاه اول.
اکثر داستانها در مالکیت عمومی هستند. روی عنوان هر کدام کلیک کنید تا آنها را به صورت آنلاین به صورت رایگان بخوانید!
مطالعه در اسکارلت

برای هر خواننده جدید شرلوک، بدون شک مطالعه در اسکارلت بهترین مکان برای شروع است. هیچ مقدمه ای بهتر از ملاقات کور آقای هلمز، کارآگاه آماتور، و هم اتاقی جدیدش، دکتر جان واتسون، وجود ندارد. آنها به سرعت در مورد یکدیگر یاد می گیرند: واتسون منظم، کنجکاو، در کار خود خوب است، اما به طور کلی غیرقابل توجه است. شرلوک در مورد کارآگاهی کاملاً درخشان است، اما از بسیاری از موضوعات دیگر بی اطلاع است. او میتواند سرد، گوشهگیر و بهطور چشمگیری مغرور باشد، هرچند به ندرت به شیوهای انتقام جویانه. واتسون، شاید به طرز شگفت انگیزی برای شرلوکیان جدید، به سرعت به عنوان دوست دوست داشتنی تر نشان داده می شود.
اولین موردی که واتسون ثبت میکند مربوط به قتلی در خانهای متروکه است که روی دیوار «RACHE» نوشته شده است. لسترید، بازپرس اسکاتلند یارد (ما هرگز نام او را نمی دانیم) از هولمز دعوت می کند تا در مورد پرونده مشورت کند. اگرچه کارآگاه نوپا در ابتدا وانمود می کند که تمایلی ندارد، اما عقل او به او اجازه نمی دهد که فرصت حل یک معما را رد کند.
نمونههای متعددی از روششناسی کلاسیک هولمز در داستان گنجانده شده است، که کمتر بر اشتباهات مجرمان – همانطور که در داستانهای پلیسی قبلی اتفاق افتاده بود – متکی است تا بر هوش عالی و مهارتهای استدلال استقرایی بازپرس. در کل قانون، اینطور نیست که جنایتکاران گنگ باشند. این است که هلمز باهوش تر است.
از چرخشها و چرخشهای متعدد، تا یک سفر سرگرمکننده به مرزهای غربی آمریکا، تا ساخت لذتبخش جذابیتها و ویژگی های شخصیتها، و در نهایت به نتیجه فراموشنشدنی، نمیتوانم مقدمهای بهتر از A Study in Scarlet برای یک سریال پلیسی فکر کنم.
سگ شکاری باسکرویل

در حالی که A Study in Scarlet به عنوان مقدمه ای عالی برای هولمز و واتسون عمل می کند، هیچ داستانی به خوبی The Hound of Baskervilles ساخته نشده است. کانن دویل با استفاده از طول یک رمان به جای یک داستان کوتاه، و بدون نیاز به توضیح بیشتر، قادر است به طور کامل اعماق بدترین پرونده سری را کشف کند.
جسد سر چارلز باسکرویل در نزدیکی عمارت خود در تالاب های پرتگاه جنوب انگلستان پیدا می شود. هیچ مدرک ظاهری دال بر قتل وجود ندارد، اما نشانههای مشکوکی از جمله نمای یخ زده وحشت در چهره باسکرویل وجود دارد. سرنخ های زیادی برای کار کردن وجود ندارد، به جز یک افسانه قدیمی درباره یک سگ شکاری هیولا که نسل ها به وارثان باسکرویل حمله کرده است.
بخشی از لذت این داستان، ابزارهای نوشتاری مختلف است – بین حسابهای دست اول، نوشتههای مجله، و ارسالهای واتسون به هلمز، خواننده به آرامی شروع به جمعآوری آنچه در حال وقوع است، میکند. اما، البته، تنها خود هلمز می تواند قطعه پایانی پازل را قرار دهد.
آیا راه حل واقعاً می تواند در ماوراء طبیعی باشد؟ شما باید داستان را بخوانید.
“لیگ مو سرخ ها “
اکنون وارد حوزه داستان کوتاه می شویم. جابز ویلسون، مردی با موهای قرمز شعله ور، با هولمز در مورد شغل مرموزی که در پاسخ به آگهی درخواستی در روزنامه انتخاب کرده بود مشورت می کند. که توسط “لیگ قرمز سر” منتشر شد، اعلام کرد که “همه مردان سر قرمزی که از نظر جسمی و ذهنی سالم و بالای بیست و یک سال سن دارند” واجد شرایط شغلی با درآمد خوب اما غیر توصیفی هستند.
ویلسون برای مصاحبه حاضر شد، اعلام شد که رنگ قرمز مناسب را درموهایش دارد، و قرار شد برای کپی کردن دایره المعارف کار کند. پس از عبور از حرف «A»، او به دفتر بازگشت و تنها تابلویی را روی در دید که روی آن نوشته شده بود «لیگ سرخسرها منحل شد».
چه خبر است؟ مطمئناً در این شرایط عجیب و غریب بیش از آنچه به نظر می رسد وجود دارد. فقط هلمز می تواند چنین معمایی را حل کند. با این داستان، دویل جنبه سرگرم کننده و بازیگوش راز نویسی خود را نشان می دهد.
“مشکل نهایی”

اگرچه او تنها در این یک داستان نقش اصلی را ایفا میکند (در داستانهای دیگر از او یاد شده است)، هیچ شرلوکی به اندازه پروفسور جیمز موریارتی شرور نیست. شرلوک به واتسون می گوید: «او ناپلئون جنایت است. او سازمان دهنده نیمه ای از شر و تقریباً همه چیزهایی است که در این شهر بزرگ کشف نشده است. او یک نابغه، یک فیلسوف، یک متفکر انتزاعی است. او دارای مغز درجه اول است.
هولمز مدتی است که او و گروهش را تعقیب کرده است و در آستانه کنار گذاشتن همه آنهاست. اما وقتی موریارتی متوجه میشود چه کسی در دنبال اوست، ورقها بر هم میخورد و هولمز و واتسون خودشان فرار میکنند. آیا آنها می توانند از چنگ این هیولای بی عاطفه فرار کنند؟
پایان این داستان با انتشار آن تقریباً باعث شورش در لندن شد.
امتیاز: حتماً باید «ماجراجویی خانه خالی» را بلافاصله پس از اتمام این کتاب بخوانید.
«ماجراجویی سیلور بلیز»

در آستانه یک مسابقه اسب دوانی مهم، یک نژاد اصیل باارزش به نام Silver Blaze ناپدید شد، مربی او به قتل رسید و تعدادی از گوسفندان در یک مرتع مجاور لنگ پیدا شدند. آیا اسب به موقع برای مسابقه پیدا می شود؟ آیا قاتل مربی پیدا می شود؟ آن گوسفندان لنگ چطور؟
چند موضوع مختلف در اینجا وجود دارد که برخی از بهترین و به یاد ماندنی ترین نوشته ها و استدلال های دویل را نشان می دهد. تبادل معروف در مورد “حادثه عجیب سگ در شب” در واقع الهام بخش یک رمان عالی بود که از آن خط به عنوان عنوان استفاده می کرد.
برخی از داستانهای هولمز که بهتر نوشته شدهاند تا حدودی قابل پیشبینی هستند، و برخی از خطوط داستانی بهتر به خوبی نوشته یا ساختارمند نیستند. “شعله نقره ای” یکی از آنهایی است که تمام بهترین عناصر کار دویل را با هم ترکیب کرده است.
“ماجراجویی راش های مسی”

زیبایی داستانهای شرلوک هلمز این است که مطمئناً داستانی با لحنی پیدا میکنید که برای شما جذاب باشد. طیف وسیعی در مقیاسی وجود دارد که از سرگرم کننده و بازیگوش تا تاریک و پیچ خورده را شامل می شود. این داستان در انتهای آخر چیزها قرار می گیرد و نگاهی تاریک تر از آنچه در بیشتر داستان های دیگر داریم به ذهن دویل ارائه می دهد. گفته میشود، آنقدر پیچیده نیست که باعث ناراحتی شود، و، هشدار اسپویلر، در نهایت یک پایان خوش وجود دارد.
خانم ویولت هانتر جذاب به ملاقات هولمز می رود و نظر او را در مورد شغل پرستاری می پرسد که اگرچه درآمد خوبی دارد، اما با تعدادی شرایط عجیب و غریب از جمله کوتاه کردن موهایش و پوشیدن لباس های خاص همراه است. او کار را بر عهده می گیرد، اما وقتی همه چیز در خانه غریب و غریبه تر می شود، از هولمز می خواهد که به او کمک کند. معما از آنچه که هلمز یا واتسون تصور میکردند بسیار گستردهتر و پیچیدهتر به نظر میرسد.
“رسوایی در بوهمیا”
این یکی دیگر از داستان های بازیگوش تر دویل است و به یاد ماندنی ترین شخصیت زن کل مجموعه را شامل می شود. از نظر شرلوک، “او بر کل جنسیت خود مسلط است.”
در آستانه ازدواج، پادشاه بوهمیا نه برای حل یک جنایت، بلکه برای حفظ یک رابطه قدیمی در سکوت نیاز به کمک دارد. پادشاه در جوانی با یک خواننده اپرای آمریکایی به نام ایرنه آدلر سر و صدا داشت. در طول رابطه آنها، پادشاه یک عکس بزرگ از آنها برای او فرستاد که هنوز در اختیار اوست. اگر ایرنه قصد کند، ممکن است عکس بیرون بیاید و نامزد پادشاه را شرمنده کند.
هولمز پرونده را در دست می گیرد و فکر می کند این یک تکه کیک برای فریب زن و بازیابی عکس است. به نظر می رسد، آیرین بسیار حیله گرتر از آن چیزی است که هولمز در ابتدا گمان می برد. با استفاده از تعدادی لباس مبدل در هر دو طرف، یکی از آنها در نهایت و برای همیشه دست برتر را به دست می آورد. اما آیا این آدلر یا هولمز برنده این ماجرا است؟
“ماجراجویی سازنده نوروود”

این داستان به همان اندازه شروع به یاد ماندنی دارد که در قانون میبینید: یک وکیل جوان، جان مک فارلین، به دفتر هولمز میآید و به خوبی میداند که او دستگیر و متهم به قتل خواهد شد. روز قبل، مک فارلین در وصیت نامه یکی از مشتریانش ذینفع شده بود. بعد از ظهر همان روز، مشتری به شدت مورد ضرب و شتم قرار گرفت و جسدش در شعله های آتش پیدا شد تا شواهد را پنهان کند. البته همه نشانه ها به گناه مک فارلین اشاره دارد.
بازرس لسترید فعلاً مک فارلین را در بازداشت نگه می دارد و به هولمز فرصت می دهد تا قبل از متهم شدن وکیل جوان بی گناهی او را ثابت کند. آیا او می تواند آن را انجام دهد؟
دیدن اینکه هلمز مجبور است برعکس روششناسی معمول خود کار کند، جالب است. ما همچنین تصویر کامل تری از لسترید را در این داستان می بینیم. به نظر می رسد که رابطه بین او و هولمز به جای اینکه صرفاً از رقابت بیزار باشد، به یک رفاقت واقعی شکوفا می شود.
«ماجراجویی چارلز آگوستوس میلورتون»
در حالی که هولمز همیشه عدالت را از نظر قانون به عنوان دنباله اصلی خود می داند، هر چند وقت یک بار پرونده ای پیش می آید که ایده های او را در مورد درست و غلط به چالش می کشد. خاطره انگیزترین آنها داستان چارلز آگوستوس میلورتون است. او یک فرد تنها و ثروتمند است که درآمد اصلی او از کسب و کار باج گیری است. او نامهها و عکسهای بیمعنا را میخرد و سپس آنها را به هر کسی که بالاترین قیمت را پیشنهاد میدهد، میفروشد، بدون توجه به اینکه زندگی چه کسی در این فرآیند نابود میشود.
هولمز توسط لیدی ایوا بلک ول که مشتاق بازیابی برخی اسناد سازشکننده است، در مبارزه با میلورتون استخدام میشود. میلورتون به اندازهای که لندن ندیده است، آدم بدی است، و اگرچه هولمز از او آگاه است، اما این شانس را نداشته است که شواهدی مبنی بر نقض قانون را بیابد. این فرصت اوست و از آن استفاده می برد. خواننده موهبت استتارهای هوشمندانه، نامزدی دروغین، شکستن و وارد شدن، گسستن، و پایان غافلگیرکنندهای را که در این داستانها خواهید دید.