- من در انگلستان نه کسی را میشناختم و نه قوم و خویشی، و بنابراین به اندازه هوا آزاد بودم – یا به اندازه درآمد یازده شیلینگ و شش پنی در روز که به یک مرد اجازه میدهد. در چنین شرایطی، من به طور طبیعی به لندن، آن منجلاب بزرگی که همه علافان و بیکاران امپراتوری به طرز مقاومتناپذیری به آنجا سرازیر میشوند، جذب شدم. در آنجا مدتی در یک هتل خصوصی در استرند اقامت داشتم، زندگی راحت و بیمعنی را میگذراندم و پولی را که داشتم، به طور قابل توجهی بیشتر از آنچه باید، خرج میکردم.
دکتر واتسون، در بخش ۱، فصل ۱، صفحه ۱۵
- متوجه شدم که در افغانستان بودهای.
بخش ۱، فصل ۱
- وقتی که کار طاقتفرسا به او فشار میآورد، هیچ چیز نمیتوانست از انرژیاش فراتر رود؛ اما هر از گاهی حالتی او را فرا میگرفت و روزهای متمادی روی مبل اتاق نشیمن دراز میکشید و از صبح تا شب به سختی کلمهای میگفت یا عضلهای را حرکت میداد.
بخش ۱، فصل ۲

- جهل او به اندازه دانشش قابل توجه بود. به نظر میرسید که از ادبیات، فلسفه و سیاست معاصر چیزی نمیداند. وقتی از توماس کارلایل نقل قول کردم، به سادهترین شکل ممکن پرسید که او کیست و چه کرده است. با این حال، تعجب من به اوج خود رسید، وقتی که اتفاقاً متوجه شدم که او از نظریه کوپرنیک و ترکیب منظومه شمسی بیاطلاع است. اینکه هر موجود متمدنی در قرن نوزدهم نباید از گردش زمین به دور خورشید آگاه باشد، برای من چنان واقعیت خارقالعادهای به نظر میرسید که به سختی میتوانستم آن را درک کنم.
بخش ۱، فصل ۲
- من معتقدم که مغز انسان در اصل مانند یک اتاق زیرشیروانی کوچک و خالی است و شما باید آن را با اثاثیهای که انتخاب میکنید، پر کنید. یک احمق تمام الوارهایی را که به آن برمیخورد، به داخل میکشد، به طوری که دانشی که ممکن است برای او مفید باشد، از بین میرود، یا در بهترین حالت با چیزهای دیگر زیادی مخلوط میشود، به طوری که در به دست آوردن آن مشکل دارد. اکنون، یک کارگر ماهر در مورد آنچه که به اتاق زیرشیروانی مغز خود میبرد، بسیار محتاط است. او چیزی جز ابزارهایی که ممکن است در انجام کارش به او کمک کنند، نخواهد داشت، اما از این ابزارها، مجموعهای بزرگ و همه در کاملترین نظم دارد. اشتباه است که فکر کنیم این اتاق کوچک دیوارهای کشسان دارد و میتواند تا هر اندازهای متورم شود. به این بستگی دارد، زمانی فرا میرسد که برای هر افزایش دانش، چیزی را که قبلاً میدانستید فراموش میکنید. بنابراین، بسیار مهم است که حقایق بیفایده، حقایق مفید را کنار نزنند.
بخش ۱، فصل ۲
- من اعتراض کردم: “اما منظومه شمسی!” «این چه ربطی به من دارد؟» او با بیصبری حرفش را قطع کرد. «شما میگویید که ما به دور خورشید میچرخیم. اگر به دور ماه هم بگردیم، ذرهای برای من یا کارم مهم نیست.»
بخش ۱، فصل ۲

- قبل از پرداختن به جنبههای اخلاقی و ذهنی موضوع که بزرگترین مشکلات را ایجاد میکنند، اجازه دهید پرسشگر با تسلط بر مسائل ابتداییتر شروع کند.
بخش ۱، فصل ۲، صفحه ۲۳
- نظریههایی که در آنجا بیان کردهام و به نظر شما بسیار واهی میآیند، واقعاً بسیار کاربردی هستند – آنقدر کاربردی که برای نان و پنیرم به آنها وابستهام.
بخش ۱، فصل ۲، صفحات ۲۳-۲۴
- دانستن آن آسانتر از توضیح این بود که چرا آن را میدانم. اگر از شما خواسته شود ثابت کنید که دو به اضافه دو میشود چهار، ممکن است با کمی مشکل مواجه شوید، اما با این حال کاملاً از این واقعیت مطمئن هستید.
بخش ۱، فصل ۳، صفحه ۲۶

- نظریه پردازی قبل از داشتن تمام شواهد، یک اشتباه بزرگ است. این امر قضاوت را تحت تأثیر قرار میدهد.
بخش ۱، فصل ۳، صفحه ۲۷
- همچنین به ماجراهای شرلوک هولمز، “رسوایی در بوهمیا”، در زیر مراجعه کنید.
- او با لبخندی اظهار داشت: «میگویند نبوغ ظرفیت بینهایت برای تحمل سختیهاست. این تعریف خیلی بدی است، اما در مورد کار کارآگاهی صدق میکند.»
بخش ۱، فصل ۳، صفحه ۳۱
- میدانید که یک شعبدهباز وقتی حقهاش را توضیح میدهد، هیچ اعتباری ندارد؛ و اگر من بیش از حد روش کارم را به شما نشان دهم، به این نتیجه خواهید رسید که من بالاخره یک فرد بسیار معمولی هستم.
بخش ۱، فصل ۴، صفحه ۳۳

- اگر قرار باشد طبیعت را تفسیر کنید، ایدههای شما باید به گستردگی طبیعت باشند.
بخش ۱، فصل ۵
- وقتی یک واقعیت با سلسلهای طولانی از استنتاجها در تضاد باشد، همواره ثابت میشود که میتواند تفسیر دیگری داشته باشد.
بخش ۱، فصل ۷
- همراهم با تلخی پاسخ داد: «کاری که در این دنیا انجام میدهید، بیاهمیت است. سوال این است که چه کاری میتوانید انجام دهید که مردم باور کنند که شما انجام دادهاید؟»
بخش ۲، فصل ۷، صفحه ۸۳

- من قبلاً برای شما توضیح دادهام که آنچه غیرمعمول است، معمولاً یک راهنما است، نه یک مانع. در حل مسئلهای از این نوع، نکته مهم این است که بتوانید به عقب استدلال کنید. این یک دستاورد بسیار مفید و بسیار آسان است، اما مردم زیاد به آن عمل نمیکنند. در امور روزمره زندگی، استدلال رو به جلو مفیدتر است، و بنابراین دیگری نادیده گرفته میشود. پنجاه نفر میتوانند به صورت ترکیبی استدلال کنند تا یک نفر که میتواند به صورت تحلیلی استدلال کند.
بخش ۲، فصل ۷، صفحه ۸۳

- هیچ شاخهای از علم کارآگاهی به اندازه هنر ردیابی ردپاها مهم و تا این حد نادیده گرفته نشده است.
بخش ۲، فصل ۷، صفحه ۸۴
- من نمیدانستم که چنین افرادی خارج از داستانها وجود دارند.
دکتر واتسون درباره هولمز

