پدیده شرلوک – شرلوک هلمز و دوست و زندگینامه نویسش،دکتر جان اچ واتسون.

چه چیزی در مورد هلمز و واتسون شناخته شده است؟ و این دانش از کجا می آید؟ اگرچه بیوگرافی های متعددی از کارآگاه بزرگ وجود دارد (بله، درست است – بیش از یک)، این اطلاعات از خود داستان ها بیرون آمده است.

وقت آن است که به هولمز و واتسون طوری نگاه کنیم که انگار آنها افراد واقعی بودند.

شرلوک

شرلوک هلمز: مطالعه شخصیت

همه چیزهایی که در مورد شرلوک هلمز و دکتر واتسون می‌دانیم از داستان ها و حرف های شخصیت ها برداشت کرده ایم. واقعیتی که به نظر می رسد هلمز تمایلی به صحبت کردن زیادی در مورد آن ندارد خانواده اش است (واتسون آن را “سرکوب کامل هر نوع اشاره ای در مورد اقوامش” می نامد.
برخی را به این حدس و گمان واداشت که هلمز راز خانوادگی وحشتناکی دارد و مقالات، مقاله ها و داستان های زیادی با ارائه نظریه های مختلف نوشته شده است. تنها چیزی که واقعاً می دانیم چیزهایی است که هلمز به طور مستقیم به واتسون گفته است و یا از گفته های موجود در آثار معتبر وجود دارد.

سابقه خانوادگی

شرلوک هولمز در مورد تاریخچه خانوادگی خود بسیار محتاط بود، اما در داستان مترجم یونانی، او گنجینه ای از اطلاعات شخصی را فاش می کند. (درواقع، این داستان منبع اصلی تاریخ خانواده شرلوکی است – از جمله معرفی برادرش مایکرافت.) داستان دو واقعیت مستقیم را آشکار می کند درباره تاریخچه خانواده شرلوک، اولین مورد به نسل خونی شرلوک مربوط می شود. در داستان، او به واتسون می‌گوید که مادربزرگش خواهر «ورنت» بود هنرمند فرانسوی.»
Émile Jean-Horace Vernet (1789-1863) یکی از اعضای مشهور خانواده Vernet بود.خانواده ای از هنرمندان فرانسوی و محتمل ترین نامزد برای جد هولمز است. او بیشتر به عنوان نقاش نبردها و صحنه های اعراب شناخته می شد. پدرش کارل ورنت، یکی دیگر از نقاشان معروف و پدر کارل، کلود جوزف ورنت، که هنرمند بود هنر یک تجارت خانوادگی بود! هولمز توانایی های خود و طبیعت خود را به این شاخه از شجره خانوادگی خود نسبت می دهد. «هنر در خون می تواند به عجیب ترین شکل ها بروز پیدا کند.»
همچنین در «مترجم یونانی»، هلمز دومین بیانیه را درباره تاریخچه خانواده‌اش بیان می کند وقتی به واتسون می‌گوید: «اجداد من ملاک روستا بودند، که به نظر می رسد تقریباً همان زندگی ای را داشتند که مقتضای طبقه شان بود»
کلاس.” اما «ملاک روستایی» چیست و برای درک ما از شرلوک هلمز چه معنایی دارد؟
یک زمیندار روستایی یک صاحب زمین نجیب زاده درروستا بود که به جای کشاورزی زمین را اجاره میداد. یک ملاک با خانواده اش زندگی می کرد در جایی که به عنوان یک خانه اربابی انگلیسی شناخته می شود، که محل تأثیر گذاری در منطقه خود بود. گاه به گاه شرلوک نشانه هایی می دهد که او از خانواده ای با پول و اعتبار است و شما می توانید تأثیر سوابق خانوادگی او را در همه چیز ببینید. از تحصیلاتش گرفته تا نگرشش در مورد پول و طبقات بالا. شما همچنین می توانید نشانه هایی از آن را در برادرش مایکرافت ببینید.
به عنوان مثال، شرلوک به راحتی با مردانی که از اسب های ایرن آدلر مراقبت می کنند، ارتباط برقرار می کند که آشنایی با اسب ها نشانه ای از زندگی روستایی است اما او به همان اندازه راحت در میان طبقه بالا رفت و آمد می کند، که نشان می دهد خانواده اش به عنوان ملاک روستایی جایگاهی اجتماعی داشته اند.
و برادرش مایکرافت، که فاش می کند حقوق سالانه متوسطی می گیرد و شغلی دولتی دارد و او نه تنها عضو بلکه بنیانگذار باشگاه خصوصی جنتلمن ها، معروف به باشگاه دیوژن است. مایکرافت معلوم است که با پول خانواده زندگی می کند.

مایکرافت

برادر مایکرافت

بیچاره واتسون. او پنج سال با همخانه اش در خیابان بیکر زندگی می کرد و فکر می کرد که او «یتیم است و
بدون هیچ خویشاوندی زندگی می کنند.» یا به قول خودش «یک پدیده ی منزوی.» سپس یک روز، ناگهان، هلمز به او می گوید که یک برادر دارد.
واتسون می گوید: «این واقعاً برای من خبری جدید بود»
مایکرافت هلمز هفت سال بزرگتر از برادر مشهورترش شرلوک است، توانایی های مایکرافت در مشاهده و استدلال حتی بیشتر از شرلوک است، که به این معنی است این توانایی ها نوعی ویژگی ارثی هستند. و با این حال، با وجود داشتن این مهارت، مایکرافت هیچ گاه کارآگاه نشده و برخلاف برادرش تنبل است.
همانطور که شرلوک می‌گوید، «ترجیح می‌دهد که اشتباه در نظر گرفته شود تا اینکه برای اثباتش زحمت بکشد.»
همچنین برخلاف برادرش، مایکرافت «درشت و سنگین وزن است» اما با «پیشانی بلند و چشمانی نافذ خاکستری، و لب هایی محکم و حالتی دقیق و نکته سنج که بعد از اولین نگاه بدن ناخراشیده اشت فراموش و تنها ذهن مسلطش در یاد می ماند.»
مایکرافت سمتی در دولت بریتانیا دارد، اما دقیقاً مشخص نیست که جایگاه او چیست. شرلوک در «نقشه های بروس-پارتینگتون» برادرش را به عنوان “فردی مهم و با نفوذ در دولت توصیف میکند و او را “ضروری ترین مرد کشور” می نامد.
حتی شرلوک هلمز بزرگ هم هنگام گیر کردن در یک کیس مهم به او مراجعه می کند. ” شرلوک در «مترجم یونانی» می گوید « بارها مشکلی را با او در میان گذاشته و توضیحی پیدا کرده که بعدها صحت آن معلوم شده». شرلوک می گوید «اگر وظایف یک کارآگاه محدود به استدلال بر روی یک صندلی راحتی می شد، برادر من می توانست بزرگترین مأمور حل جنایات در تمام دوران باشد.»
وقتی مایکرافت در دفتر دولتی خود نیست، می توانید او را در باشگاه دیوژنز، یک باشگاه خصوصی پیدا کنید. باشگاهی برای “غیر معاشرت‌ترین و غیراجتماعی ترین مردان شهر. هیچ عضوی اجازه ندارد
کمترین توجه به دیگری و سرک کشیدن در کارشان را نداشت.» مایکرافت از اعضای موسس بود.

هلمز در حال پیپ کشیدن

تحصیلات

از آنجایی که خانواده شرلوک ملاک روستایی بودند، می توانید کاملاً مطمئن باشید که اودر کودکی تحصیلات خوبی داشت بی سوادی به خصوص در نیمه اول قرن بالا بود که مربوط به عصر ویکتوریایی بود و بسیاری از کودکان هرگز به مدرسه نرفتند. برخی مدارس توسط کلیساهایی اداره می شدند که به کودکان فقیرتر آموزش می دادند. بچه های طبقه متوسط ​​معمولاً به مدارس کوچک و خصوصی در شهرهای محلی خود می رفتند. برای خانواده های ثروتمندتر، از جمله هلمزها، چیز دیگری هم وجود داشت. رفتن به مدرسه دولتی.هنجار بسیاری از خانواده های سرشناس، تدریس خصوصی توسط یک معلم بود. به آن به عنوان نسخه ویکتوریایی آموزش خانگی مدرن فکر کنید. به صورت خصوصی پسربچه های آموزش دیده، وقتی به سن خاصی م رسیدند، وارد مدارس شبانه روزی میشدند. (دختران در خانه می ماندند، جایی که مهارت های خانگی بیشتری به آنها آموزش داده شد، مانند خیاطی و آشپزی آنها همچنین اغلب خواندن موسیقی و نواختن پیانو را یاد می گرفتند.)
اصطلاح “مدرسه دولتی” در این مورد در واقع گمراه کننده است. مدارس دولتی در واقع مدارس خصوصی بودند که شهریه می گرفتند. زندگی در یک جامعه ویکتوریایی در دوران مدرسه می تواند طاقت فرسا باشد و کلاس ها بسیار سخت بودند. کل ایده این بود که پسرها را یا برای یک حرفه آماده شوند یا برای رفتن به دانشگاه آماده شوند.برنامه درسی شامل دروس یونانی و لاتین (و غیره) بود و کلاسیک های ادبیات. می توانید تأثیر این آموزش را در مورد شرلوک هلمز، که فرانسوی صحبت می کند، به زبان لاتین و اغلب
به ادبیات کلاسیک ارجاع می دهد، دید. او به وضوح محصول یک مدرسه دولتی است.

زندگی در این مدارس شامل تنبه بدنی می شد و دانش آموزان بزرگ تر معمولا کوچک تر ها را مورد آزار و اذیت قرار می دادند. والدین اغلب از مدارس برای خلاص شدن از کودکانی استفاده می کردند که نمی خواستند از آنها مراقبت کنند. همه این مسائل باعث می شود که این احتمال داده شود که هلمز جامعه گریز و منزوی محصول چنین مدارسی بوده است.

آکسفورد و کمبریج

دانشگاه

داستان ها شکی باقی نمی گذارند که پس از فارغ التحصیلی از مدرسه دولتی،شرلوک هلمز در دانشگاه تحصیل کرده. در «گلوریا اسکات» و «ماسگریو»هولمز کمی در مورد زندگی دانشگاهی خود اشاره می کند
داستان‌ها نشان می‌دهند که او در آکسفورد یا کمبریج تحصیل کرده است، اما نمی‌توان به طور قطعی دانست که کدام یک از دانشگاه‌های شرلوک بوده است.
هولمز در دوران کالج دوستان زیادی پیدا نکرد. در واقع، او می گوید که شخصی به نام ویکتور تروور «تنها دوستی بود که در طول دو سال پیدا کردم.» (این نظر چیز دیگری را نیز فاش می کند – هولمز هرگز
فارغ التحصیل نشد.)
هولمز و تروور وقتی با هم آشنا می شوند که سگ نژاد بولتزمن تروور پای هلمز را گاز می گیرد. هلمز می‌گوید: «راهی ساده و عاری از لطافت برای ایجاد یک دوستی بود. اما موثر بود.” هنگام بازدید از تروور در تعطیلات تابستانی است که وقایع “گلوریا اسکات” رخ می دهد و ابتدا به هولمز این ایده را می دهد که ممکن است با استفاده از موهبت مشاهده و استدلال بتواند امرار معاش کند.
در مدرسه، شرلوک در فعالیت های فوق برنامه شرکت می کرد، از جمله شمشیربازی و بوکس، اما او اعتراف می کند که «من هیچ وقت آدم خیلی اجتماعی نبودم…همیشه دوست داشتم در اتاقم بمانم و و در افکارم غرق شوم، به‌طوری که هرگز با افراد همسالم زیاد مخلوط نشدم.»

یکی دیگر از افرادی که شرلوک در دانشگاه با او آشنا شد رجینالد ماسگریو بود که در همان کالج هلمز بود. ماسگریو عضو یکی از قدیمی‌ترین خانواده‌های بریتانیا، با خانه‌ای بزرگ در هورلستون بود. ماسگریو فقط یک “آشنا” بود، اما مانند هولمز، “به طور کلی در بین دانشجویان محبوبیت نداشت.” چهار سال پس از فارغ التحصیلی، زمانی که معمایی در خانه عمارت ماسگریو رخ می دهد، او هلمز را برای تحقیق دعوت می کند.(برای جزئیات، «آیین ماسگریو» را بخوانید.)

اوایل زندگی حرفه ای او

شاید این وقایع «گلوریا اسکات» بود که هولمز را متقاعد کرد مدرسه را زودتر رها کند و به اولین و تنها کارآگاه مشاور جهان تبدیل شود، یا همانطور که او به رجینالد ماسگریو می گوید: «با عقل و ذکاوت خود زندگی می کنم».
همانطور که او به واتسون می گوید: «وقتی برای اولین بار به لندن آمدم، خانه ای در خیابان مونتاگ داشتم، همین گوشه از موزه بریتانیا، و من آنجا منتظر ماندم، با مطالعه تمام آن شاخه‌های علوم که ممکن است کارآمدترم کنند، اوقات فراغت بیش از حد خود را می گذراندم.» حجم اولیه پرونده او زیاد نبود: «گهگاهی پرونده هایی به من ارجاع می شد که بوسیله معرفی دوستان قدیمی برای سالهای آخر دانشگاه بود چون صحبت‌های زیادی در مورد من و روش‌هایم در دانشگاه وجود داشت.» وقتی او روی پرونده‌ها کار نمی‌کرد، هولمز را می‌شد در اتاق مطالعه موزه بریتانیا پیدا کرد ، یا همانطور که واتسون به زودی کشف کرد، آزمایشگاه شیمیایی در بیمارستان سنت بارتولومیوس.
در طول پنج سال بعد، هولمز با صبر و حوصله برای ایجاد شهرت، خواستار تماس با پلیس، ارائه کمک به کارآگاهان اسکاتلند یارد، و به آرامی مشتریان را از طریق دهان به دهان به دست میاورد. همچنین در طول این سالهای بیکاری هولمز برای رفع کسالت خود به مواد مخدر روی آورد. او بعداً به واتسون می گوید: «من نمی توانم بدون کار مغزی زندگی کنم. در سال 1881، هولمز «آشنایان زیادی داشت، و آنها از طبقات مختلف جامعه بودند.» رابطه حرفه ای او با اسکاتلند یارد داشت آنقدر قوی شد که بازرس لسترید به هلمز «سه یا چهار بار در هفته» روی می آورد. مدت کوتاهی پس از شروع زندگی او و واتسون، واتسون اشاره کرد که در یک هفته، بازدیدکنندگان او شامل یک دختر جوان و شیک پوش، یک مرد هیجان‌زده، با موی خاکستری و پرخاشگر. یک زن سالخورده، یک آقای مسن و سپید مو؛ و یک باربر راه آهن با یونیفرم مخملی – کاملاً بخش های مختلفی از جامعه!

شرلوک و واتسن بر روی نیمکت

دیدار با واتسن

در سال 1881 یا 1882 شرلوک هلمز در جستجوی هم خانه بود. او اکنون در کنار موزه بریتانیا ساکن است، ولی قصد داشت با پیشرفت در حرفه اش به مکانی مناسب تر نقل مکان کند. متأسفانه حساب بانکی اش رشد آنچنانی نداشت بنابراین نیاز به یک هم خانه داشت. خانه ای در خیابان بیکر مد نظر او بود و در داستان اتود در قرمز لاکی، به آن اشاره می کند که تمایل دارد آن خانه را با مردی شریک شود که تنها به عنوان استنفورد نام برده می شودو آشنای او در آزمایشگاه بیمارستان سنت بارتالومیو است.

کمی پس از آن در بعد از ظهر، استمفورد برای دیدن واتسن دوست قدیمی اش سری به مشروب فروشی کرایتن در میدان پیکادلی می زند. و واتسن نیز در همان زمان به دنبال هم خانه است، بنابراین هردو، بعد از ناهار به دیدن هلمز می روند.

آنها هلمز را در آزمایشگاه بیمارستان سنت باتالیمو می یابند که در همان لحظه روشی جدید برای آزمایش لکه خون پیدا کرده. وقتی هلمز آرام می شود، استمفورد واتسن را معرفی میکند.

هلمز و واتسن دست می دهند و هلمز بی درنگ توانایی های خود را نشان می دهد:«آن طور که فهمیدم شما در افغانستان بوده اید»

و ادامه ی ماجرا در تاریخ ثبت می شود. هلمز و واتسن با هم در خیابان 221 ب بیکر هم خانه می شوند و همکاری شان حدود سی و دو سال طول می کشد. در طی این سال ها، شرلوک هلمز شیوه ی جدیدی در کشف جرم را پایه گذاری می کند.

شرلوک و واتسن

اوج شهرت کاری

هلمز و واتسون به دلیل مالی با هم همخانه شدند. اوایل هنگامی که از لحاظ مالی در مشکل بودند هلمز مایل به گرفتن مشتریان ثروتمند بود، مثلا در رسوایی در بوهم وقتی می بیند که یک درشکه جلوی درب منزلشان ایستاده، می گوید: «یک درشکه جمع و جو و زیبا و یک جفت اسب زیبا، هرکدام 150 گینی، ارزش دارد. واتسون، اگر چیزی هم در این پرونده نباشد، پول هست.»

با گذشت چندین سال ، شهرت او نه فقط در اداره پلیس بلکه در میان افراد ثروتمند و دولتی نیز افزایش می یابد. هلمز اما هیچ گاه از پرونده هایی مانند معلم سرخانه و مغازه دار ساده دست نکشید، ولی در فهرست پرونده هایش و مشتری های او نام پادشاهان و پاپ ها و دول مختلف اروپایی و اقشار ثروت مند بریتانیا به چشم می خورد.

نهایتا چندین پرونده ی مهم او را از لحاظ مالی بینیاز کرد. در «اخرین معما» او به واتسن می گوید: «بین خودمان بماند، در پرونده های اخیر که برای خاندان سلطنتی اسکاندیناوی و فرانسه بود، امکانی فراهم شده که می توانم زندگی را در آرامش بگذرانم و این بسیار مطلوب است و می توانم تمرکزم را بر روی مطالعاتم در زمینه شیمی بگذارم.» او حتی با اینکه نسبتا جوان است (حدود 37 سال) به بازنشستگی می اندیشد.

این نوشته در مقالات ارسال و برچسب شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *