- من هرگز حدس نمیزنم. این یک عادت تکاندهنده است – مخرب قوه منطقی.
- پرسیدم: “امروز کدام است، مورفین یا کوکائین؟”
- او با بیحوصلگی چشمانش را از کتاب قدیمی سیاهرنگی که باز کرده بود، بالا آورد.
- او گفت: “این کوکائین است، یک محلول هفت درصدی. آیا مایلید آن را امتحان کنید؟”
فصل ۱، صفحه ۸۹
- او گفت: “ذهن من در برابر رکود طغیان میکند. به من مشکل بدهید، به من کار بدهید، پیچیدهترین رمزها یا پیچیدهترین تحلیلها را به من بدهید، و من در فضای مناسب خودم هستم. پس میتوانم از محرکهای مصنوعی خلاص شوم. اما از روال کسلکننده وجود بیزارم. من مشتاق تعالی ذهنی هستم. به همین دلیل است که حرفه خاص خودم را انتخاب کردهام، یا بهتر است بگویم آن را ایجاد کردهام، زیرا من تنها فرد در جهان هستم.”
فصل ۱

- او از سه ویژگی لازم برای یک کارآگاه ایدهآل، دو ویژگی را داراست. او قدرت مشاهده و استنتاج دارد. او فقط در دانش کمبود دارد.
فصل ۱
- من در چندین تکنگاری مقصر بودهام. همه آنها در مورد موضوعات فنی هستند. برای مثال، در اینجا یکی از آنها با عنوان «درباره تمایز بین خاکستر انواع تنباکو» آمده است. در آن، من صد و چهل نوع سیگار برگ، سیگارت و تنباکوی پیپ را با صفحات رنگی که تفاوت خاکستر را نشان میدهند، فهرست میکنم.
فصل ۱، صفحه ۹۱
- اگر همه عوامل دیگر را حذف کنید، آن عاملی که باقی میماند باید حقیقت باشد.
فصل ۱، صفحه ۹۲؛ عبارات مشابهی در «نشانه چهار»، فصل ۶؛ «ماجراهای شرلوک هولمز»، «ماجرای تاج بریل»؛ «خاطرات شرلوک هولمز»، «شعله نقرهای»؛ «بازگشت شرلوک هولمز»، «ماجرای مدرسه صومعه»؛ آخرین تعظیم او، «ماجرای نقشههای بروس-پارتینگتون»؛ پرونده شرلوک هولمز، «ماجرای سرباز سفیدپوست».
- از این رو کوکائین. من نمیتوانم بدون کار فکری زندگی کنم. دیگر برای چه چیزی میتوان زندگی کرد؟ اینجا کنار پنجره بایستید. آیا تا به حال دنیایی چنین ملالآور، غمانگیز و بیفایده وجود داشته است؟ ببینید که چگونه مه زرد در خیابان میچرخد و از روی خانههای قهوهای رنگ عبور میکند. چه چیزی میتواند ناامیدکنندهتر و مادیتر باشد؟ فایده داشتن قدرت چیست، دکتر، وقتی کسی هیچ میدانی برای اعمال آنها ندارد؟ جرم و جنایت امری عادی است، وجود امری عادی است، و هیچ ویژگیای جز ویژگیهای عادی، هیچ کاربردی روی زمین ندارد.
فصل ۱، صفحه ۹۳
- او به آرامی لبخند زد. او فریاد زد: «این از اهمیت بالایی برخوردار است که اجازه ندهید قضاوت شما تحت تأثیر ویژگیهای شخصی قرار گیرد. یک موکل برای من صرفاً یک واحد، یک عامل در یک مشکل است. ویژگیهای عاطفی با استدلال روشن در تضاد هستند. به شما اطمینان میدهم که موفقترین زنی که تا به حال شناختهام به دلیل مسموم کردن سه کودک خردسال برای پول بیمه آنها به دار آویخته شد، و منزجرکنندهترین مرد آشنای من، نیکوکاری است که تقریباً یک چهارم میلیون برای فقرای لندن خرج کرده است.»
فصل 2، صفحه 96
- من هرگز استثنا قائل نمیشوم. یک استثنا، قانون را رد میکند.
فصل 2، صفحه 96
- من با زمزمه گفتم: «هولمز، یک کودک این کار وحشتناک را انجام داده است!»
فصل 6

- چند بار به شما گفتهام که وقتی غیرممکن را حذف کردهاید، هر چه باقی بماند، هر چقدر هم که بعید باشد، باید حقیقت باشد؟
فصل 6، صفحه 111
- شما روشهای من را میدانید. آنها را به کار ببرید.
فصل 6، صفحه … 112
- “نظرت در مورد این چیه، هولمز؟ شولتو، به اعتراف خودش، دیشب با برادرش بود. برادر در اثر حمله قلبی فوت کرد، که شولتو با گنج فرار کرد؟ چطور؟”
- “که مرد مرده خیلی با ملاحظه بلند شد و در را از داخل قفل کرد.”
فصل 6، صفحه 113
- این نیروی غیررسمی است – نیروهای نامنظم خیابان بیکر.
فصل 8، صفحه 126
- “وینوود رید در مورد این موضوع خوب صحبت میکند،” هولمز گفت. “او میگوید، در حالی که انسان به صورت فردی یک معمای حلنشدنی است، در مجموع به یک قطعیت ریاضی تبدیل میشود. به عنوان مثال، شما هرگز نمیتوانید پیشبینی کنید که هر فرد چه کاری انجام خواهد داد، اما میتوانید با دقت بگویید که یک عدد متوسط چه کاری انجام خواهد داد. افراد متفاوت هستند، اما درصدها ثابت میمانند. این را آماردان میگوید.”
فصل 10، صفحه 137؛ این در واقع با اظهارات رید در کتاب «شهادت انسان» (۱۸۷۲) متفاوت است، جایی که او میگوید: «انسان به عنوان یک اتم واحد یک معما است: به عنوان یک کل، او یک مسئله ریاضی است.»

