تاریخ اطلاعات کمی در مورد سالهای اولیه زندگی شرلوک هولمز به ما میدهد. متأسفانه واتسون آنقدر درگیر نمایش طولانی پروندههای جنجالی بود که با سرعتی متغیر از پی هم میآمدند که زمانی برای بررسی روزهای اولیه سوژهاش باقی نمیماند. بنابراین نه تاریخ و نه محل تولد او ثبت نشده است. تا جایی که به مورد دوم مربوط میشود، فقط میتوانیم حدس بزنیم. آیا ممکن است جایی در ساوت داونز بوده باشد که او در دوران پیری برای نگهداری زنبورها در آنجا بازنشسته شده باشد؟ ما هرگز نخواهیم دانست. اما اگر نتوانیم چیزی در مورد مکان بگوییم، میتوانیم چیزهای زیادی در مورد تاریخ بگوییم. در واقع، مگر اینکه بخواهیم به طور کامل از تاریخها اجتناب کنیم، هر زندگینامهای از هولمز به مجموعهای از ترفندهای پیچیده و جادویی با سالها تبدیل میشود. تاریخ تولد او تنها اولین مورد از این موارد است. ما از مراحل پایانی حرفه او شروع میکنیم و به عقب برمیگردیم تا به تولد او برسیم. نقطه شروع، پرونده مرد خزنده است که تاریخ آن سپتامبر ۱۹۰۳ است. واتسون میگوید که این «یکی از آخرین پروندههایی بود که هولمز به آن رسیدگی کرد». بنابراین میتوان فرض کرد که او در پایان سال ۱۹۰۳ بازنشسته شده است.

بعد به مستاجر نقابدار میرسیم که در آن به ما گفته میشود «آقای شرلوک هولمز به مدت بیست و سه سال در این حرفه فعال بود». با این حال، این دوره بیست و سه ساله پیوسته نبود. به دلیل فعالیتهای سازمان موریارتی، وقفهای در فعالیتها ایجاد شد که از پایان آوریل ۱۸۹۱ آغاز شد و برای مدت کمی کمتر از سه سال ادامه یافت.
در طول این سه سال، هولمز مطمئناً غیرفعال نبود، اما از آنجایی که او در تمام این سه سال از خیابان بیکر دور بود، به سختی میتوان گفت که «فعالیت کاری» داشته است.بر این اساس، به نظر میرسد که دوران حرفهای او شامل سیزده سال ۱۸۷۸-۱۸۹۰، هر دو سال، و ده سال ۱۸۹۴-۱۹۰۳، هر دو سال، باشد.
اولین مورد در این دوره «فعالیت کاری»، «آیین ماسگریو» است. پیش از آن، تنها دو موکل به او مراجعه کرده بودند، اما پس از آن اوضاع بهبود یافت، به طوری که تا زمانی که در سال ۱۸۸۱ با واتسون ملاقات کرد، «ارتباط قابل توجهی، هرچند نه چندان پرسود، برقرار کرده بود». بنابراین، میتوان تاریخ برگزاری مراسم ماسگریو را ۱۸۷۸ دانست. ماسگریو که این پرونده را مطرح کرد، از آشنایان دانشگاهی او بود و هولمز به ما میگوید که «به مدت چهار سال هیچ چیزی از او ندیده بودم.»بنابراین، هولمز در سال ۱۸۷۴ در دانشگاه بود. در واقع، سال سوم او در آنجا بود، اما از آنجایی که شواهد لازم برای اثبات این گفته تا حدودی طولانی است، بهتر است توضیح را به مرحله بعدی موکول کنیم. در اینجا صرفاً بیان میکنیم که او دوران دانشگاهی خود را در سال ۱۸۷۱ آغاز کرد. از آنجایی که اکثر دانشجویان کارشناسی در سن هجده سالگی شروع به تحصیل میکنند، به نظر میرسد که محتملترین سال برای تولد او سال ۱۸۵۳ باشد.

یک مدرک دیگر نیز در دسترس است. در «آخرین تعظیمش»، هولمز، در ۲ آگوست ۱۹۱۴ به عنوان «مردی قدبلند و لاغر اندام شصت و پنج ساله» توصیف شده بود. احتمالاً «شصت و پنج سالگی» چیزی بیش از یک تخمین تقریبی نیست.
تخمین را روی یک رقم گرد انجام میدهند، و اگر چنین باشد، به نظر میرسد که این رقم با گفته بالا کاملاً مطابقت دارد.
از خانواده او اطلاعات کمی در دست است. او زمانی به واتسون اطلاع داد که اجدادش عمدتاً اربابان روستایی بدون هیچ تمایز خاصی بودند. اما مادربزرگش ورنه، خواهر یکی از نقاشان مشهور فرانسوی آن خانواده بود. احتمالاً همسر دوم او هوراس ورنت (۱۷۸۹-۱۸۶۳) و پدرش کارل ورنت (۱۷۵۸-۱۸۳۵) بودهاند، هرچند این احتمال وجود دارد که او خواهر کارل و دختر کلود جوزف ورنت (۱۷۱۴-۱۷۸۹) باشد. به نظر میرسد که یکی از شاخههای خانواده ورنت در انگلستان ساکن شده و همانطور که آقای رابرتز اشاره کرده است، این نام متعاقباً به انگلیسی به ورنر تغییر یافته است. پزشکی با همین نام بود که مطب واتسون را در کنزینگتون در سال ۱۸۹۴ خریداری کرد و به این ترتیب او را قادر ساخت تا پس از ماجرای موریارتی، دوباره به هولمز در خیابان بیکر بپیوندد. قیمت خرید به طرز شگفتآوری بالا بود، و تا مدتی بعد واتسون کشف نکرد که ورنر در واقع از خویشاوندان دور هولمز است و این هولمز بوده که در واقع او را تأمین مالی کرده است.
به غیر از دکتر ورنر، تنها خویشاوند دیگر هولمز که ما میشناسیم، برادرش مایکرافت است که هفت سال قبل از شرلوک به دنیا آمده است.
مایه تأسف است که ما هیچ سابقهای از دوران مدرسه شرلوک جوان نداریم. آیا او یک نابغه نوزاد بود یا اینکه قدرتهای قابل توجه او بعداً در زندگیاش شکل گرفت؟
افسوس، هیچ واتسونی حضور نداشت که به ما بگوید. ما نمیتوانیم از این فکر دست برداریم که آیا معلمان مدرسهاش نقشی تا حدودی مشابه نقش تیم بدشانس اسکاتلند یارد در اواخر زندگی او داشتهاند یا خیر. در هر صورت، احساس میشود که او نمیتوانسته دانشآموز خیلی راحتی بوده باشد.